دختر که مطرب نمیشود
بسیاری از اساتید ما از نسلی بودند که مادرانشان سازشان را در پتو میپیچیدند و میبردند به محضر اساتید پیشکسوتتر، مبادا ساز را، دار و ندار بچههاشان را، بگیرند و وسط خیابان بکوبند به دیوار و خرد کنند….
من از نسل بعدی بودم. کمانچه بهدوش به دانشگاه میرفتم. گوشیهای واکمن قدیمیام را بیخیال فرو میکردم زیر مقنعه توی گوشم تا فحاشیها و «دختر که مطرب نمیشود»ها را نشنوم. از نسلی که توی اتوبوس جای زیادی اشغال میکرد و فحش میخورد. در تاکسیهای خطی فحش میخورد، «اسباب مطربیام» مزاحم بود. تمام وجودم مزاحم بود و باید دقایق طولانی میایستادم در میدان انقلاب تا شوفر دلرحم «نامسلمانی» پیدا شود و سوارم کند.
هزاربار به بهانهی «جاگیر» بودن، دست و شانه و رانِ هرزههای بیسروپا را روی روپوش و گردن و بازویم تحمل کردم و دم نزدم مبادا کمانچهام باعث رسوایی شود! همان هم اما خوب بود، میدانید؟ خوش خوشک مینشستیم کنار اشکان و مینا و امیر و پونه ساز میزدیم یا اصلاً ساز نمیزدیم و از مصائب دوران میگفتیم… مصائب دوران… مصائب دوران…
امروز احساس میکنم دستی از پشت گیسمان را گرفته و دارد میکشانَدِمان عقب. دارند دختران ما را خِرکِش میبرند. پیدا نیست تا کجا پسپس برویم خوب است. پیدا نیست کِی دلشان خنک میشود. تا کجا عقب برویم آرام میگیرند و دندان از گلویمان برمیدارند؟…
ما، زنانِ ممنوع، که گیس و صوت و صورتمان مزاحم شماست، ما که قرنهاست اسباب دلخوری شما جماعت جاهل بیمغزیم، ما که دین و دهان و کلام و درون و بیرونمان با ترازوی ناجورِ شما وزن میشود، ما، بخواهید یا نه، هرقدر در نگاه و کلامِ مهملِ شما مخوف و خطرناک و دریده باشیم، بههرحال نیمی از زندگان این سرزمینیم و حیف از این سرزمین…
مارال ، عزیز و غزال سه تن از زنان نوازنده در اواخر دوره قاجار
🖍 بنفشه فریس آبادی
مطالعات زنان
۲۷ مرداد ۱۴۰۱