زلزله زنان را دوبار میکشد
بعد از زلزله ۷/۳ ریشتری ۲۱ آبانماه سال ۹۶ در ازگله استان کرمانشاه هم تعداد زنانی که جانشان را از دست دادند، بیشتر از بقیه بود. در روزهای بعد از زلزله، پزشکی قانونی تعداد جانباختگان این زلزله را ۴۳۶ نفر اعلام کرد که از این تعداد ۲۲۱ نفر زن و ۲۱۵ نفر هم مرد بودند. در آذرماه همان سال اما پزشکی قانونی استان کرمانشاه تعداد قربانیان را ۵۲۱ نفر اعلام کرد؛ ۲۴۶ مرد و ۲۷۵ زن…./
***
الناز محمدی/ هم میهن
بررسی مسائلی که زنان پس از زلزله و دیگر حوادث طبیعی تجربه میکنند
چشمهای عصمت خانم، چند روز مانده به سالگرد زلزله، دو حلقه آتش است که از میان شعلههای چراغ نفتی قرمز نشسته در میان خانه گُر میگیرد. سرمای شبهای اندوهگین شهر غمزده را هنوز همین شعلههای نفتی گرم میکنند و بم، شهر خواستنی عصمت خانم که روزگاری مایه مباهات بود و نخلستانهایش تن به تن هم داده، به شهرهای جنوب شرق فخر میفروختند، حالا برای او سوراخ کوچک، سرد و تاریکی است که کامل گازکشی نشده. عصمت خانم را زنهای همسایه، زن گوشهگیری میشناسند که دو سال بعد از زلزله و فلجشدن، مردش رهایش کرد و رفت؛ مردی که خود داغدار پدر و مادر و برادرهایش بود و «دیگر زن فلج را نمیدانست باید کجای دلش بگذارد.»
گوشه لب پایین عصمت خانم، زیر دندانهای یکی در میانش به کنایه گیر میکند وقتی میخواهد از مردش بگوید که سالی دو، سه بار به او سر میزند و از روزگار زن معلول و پنج دخترش که دوتایشان با دو بچه و مهر طلاق در شناسنامه به آن خانه کوچک که حالا بوی آبگوشت در آن پیچیده، برگشتهاند، خبر ندارد. بغض همراه همیشگی عصمت خانم است وقتی دیماه میآید، وقتی هر پنجشنبه میآید و او مثل هر سال، مثل هر پنجشنبه نمیتواند برود قبرستان و سری به پدر، مادر، خواهر و برادرهایش بزند که شنیده ردیف به ردیف کنار هم خوابیدهاند و روی سنگهای سیاه براقی که روزها زیر تیغ تیز آفتاب، انعکاس مرگند، نوشته شده: تاریخ مرگ: ۵ دیماه ۱۳۸۲.»
سال ۸۲ مرکز آمار ایران اعلام کرد، تعداد کل کشتهشدگان زلزله بم، ۲۵ هزار و ۵۱۴ نفر که از این تعداد ۱۱ هزار و ۹۴۳ مرد و ۱۳ هزار و ۵۷۱ نفر زن بودند. ۱۷ سال بعد، در دیماه سال ۹۹، اسماعیل نجار، رئیس وقت سازمان مدیریت بحران کشور آمار دیگری از قربانیان زلزله بم اعلام کرد. به گفته او، آمار فوتیهای زلزله بم از ۲۰ هزار تا ۴۵ هزار نفر اعلام شده بود، درحالیکه بررسیها نشان میدهد که تعداد جانباختگان این زلزله حدود ۳۴ هزار نفر بود و بیش از ۲۰۰ هزار نفر هم در این حادثه مجروح شدند. بررسیهای بعد از وقوع زلزله بم کرمان نشان داد که ۵۳ درصد قربانیان زن و ۴۷ درصد مرد بودند.
اگر همین عدد را برای شمار فوتیها در نظر بگیریم، این زلزله جان ۱۸ هزار و ۲۰ زن و ۱۵ هزار و ۹۸۰ مرد را گرفت. در مطالعهای با عنوان پدیده ازدواج اجباری زنان در فجایع طبیعی، پیامدهای اجتماعی فاجعه در زنان بازمانده زلزله بم که در سال ۹۷ انجام شد، آمار فوتشدههای کلی زن در سال ۸۲، ۱۸ هزار و ۳۳۳ نفر برآورده شده است.
در همان سال پژوهشی با عنوان بررسی آسیبپذیری اجتماعی زنان در حوادث طبیعی با تاکید بر زلزله ورزقان و اهر انجام شد که در آن به آمار قربانیان زلزله بم هم اشاره شد. براساس این بررسی، قبل از وقوع حادثه جمعیت زنان ۴۸ درصد کمتر از مردان بود و مردان ۵۲ درصد جمعیت بم را تشکیل میدادند. اما میزان مرگومیر زنان ۵۷/۶ و مردان ۴۲/۴ بود؛ یعنی بهازای هر ۷۴ مرد، ۱۰۰زن در این زلزله جانشان را از دست دادند.
«انگار دوباره زمین خشمش گرفته باشد. انگار باز هم آسمان به زمین آمده باشد و آوار، بچهها و زنها و مردها را با خود برده باشد. انگار دوباره سرشان را بالا آورده باشند و ببینند خرابی، ادامه زندگیشان است و «هیچ» کفدستهایشان. این حسوحال مردم شهرهایی است که زلزله یک روز آمد و زندگیشان را عوض کرد؛ مثل مردم بم، رودبار و منجیل، بوئینزهرا و آذربایجان. غم ۲۱ آبانماه ۱۳۹۶ را، غم کرمانشاهیهای زلزلهزده را آنها که پیش از این خانهها و عزیزانشان را از دست داده بودند، بهتر از بقیه فهمیدند؛ بمیها، رودباریها و ورزقانیها. زلزلهای در ۳۰ کیلومتری شمال غرب سرپل ذهاب، در نزدیکی شهر کوچک ازگله، با بزرگای ۷/۳ ریشتر که موجب مرگ ۵۲۰ نفر شد و هفت کشته هم در سلیمانیه عراق بهجا گذاشت. دردآشنایان مردم کرمانشاه که از آن روز زلزله، زندگیشان را بههم ریخت و داغدار و بیخانمانشان کرد، کم نبودند؛ مردمی از غرب تا شرق ایران، همدردهای اندوهگین.»
بعد از زلزله ۷/۳ ریشتری ۲۱ آبانماه سال ۹۶ در ازگله استان کرمانشاه هم تعداد زنانی که جانشان را از دست دادند، بیشتر از بقیه بود. در روزهای بعد از زلزله، پزشکی قانونی تعداد جانباختگان این زلزله را ۴۳۶ نفر اعلام کرد که از این تعداد ۲۲۱ نفر زن و ۲۱۵ نفر هم مرد بودند. در آذرماه همان سال اما پزشکی قانونی استان کرمانشاه تعداد قربانیان را ۵۲۱ نفر اعلام کرد؛ ۲۴۶ مرد و ۲۷۵ زن. در زلزله آذربایجان شرقی که در شهریورماه سال ۹۱ رخ داد هم میزان جانباختگان ۲۵۸ نفر بود که ۱۷۱ نفر از آنها زن بودند.
وضعیت در دیگر زلزلههای مهیب در ایران هم مشابه است. از آمار تفکیکی قربانیان زلزله منجیل و رودبار در سال ۱۳۶۹ خبر چندانی وجود ندارد، همینطور زلزله بوئینزهرا؛ هرچند آمارهای چندانی درباره تفکیک جنسیتی جانباختگان زلزله بوئینزهرا در سال ۱۳۸۱ وجود ندارد، اما گزارشهای منتشرشده درباره این حادثه اعلام کردهاند که بخش زیادی از جانباختگان این زلزله زنان و کودکان بودهاند؛ چون در زمان وقوع حادثه بسیاری از مردان در زمان پیشامد در تاکستانهای محلی سرگرم کار بودند.
این نتایج را میتوان از یافتههای پژوهشها و بررسیهای دو جامعهشناس که درباره وضعیت زنان پس از حوادث طبیعی سالها فعالیت کردهاند هم پیدا کرد؛ عالیه شکربیگی، جامعهشناس و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز و شایسته کرمخانی، جامعهشناس و مددکار اجتماعی و مدرس دانشگاه کرمانشاه.
زلزله، تشدیدگر بنیانهای ناتوانساز
عالیه شکربیگی جامعهشناس
نتایج مطالعات رساله من با عنوان «تحلیل تجربه زیسته زنان سرپرست خانوار از زلزله با روش کیفی و رویکرد جنسیتی»، تاثیر ساختارهای قدرت جنسیتی را بر شرایط زنان سرپرست خانوار تایید کرده است. درواقع زنان سرپرست خانوار، زلزله را بهعنوان تشدیدگر بنیانهای اجتماعی ناتوانساز تعبیر کرده بودند که وضعیت آنها را وخیمتر کرده بود.
متاسفانه فضای جامعه در بستر زلزله بهشکلی بود که زنان سرپرست خانوار را محدودتر از قبل میکرد، اجازه عرض اندام و به منصه ظهور رسیدن قابلیتهایشان را به آنها نمیداد و فرصتها را از آنها میگرفت؛ یعنی مدیریت بحران آنقدر در منطقه ضعیف بود که زنان را ـ بهویژه زنان سرپرست خانوار را ـ محرومتر از شرایط قبل از زلزله نگه داشته بود. موقعیت زنان سرپرست خانوارِ شوهرازدستداده یا جداشدهازهمسر، خیلی وخیمتر از یک دخترِ مجردِ ازدواجنکرده بود، چون مدام در تهدید، اضطراب و برچسبها بودند.
در شرایط زمینهای همان نظامهای ارزشی و ایدئولوژیهای سرکوبگر حاکم بر زنان یعنی درواقع فرادستی مردان و فرودستی زنان بهصورت مدام بازتولید میشود. تبعیض جنسیتی، ترحم و تحقیر در جریان زلزله و پیامدهای آن در منطقه موج میزد و هنوز هم آنها در مظان پیشداوری، تهدید، ترحم و تحقیرند. علاوه بر این فقر اقتصادی و محرومیت مزمن منطقه را هم باید در نظر گرفت.
منطقه خودش بهدلیل تجربه دوران جنگ ضعیف و کمبرخوردار بود، بازسازیهای زمان جنگ چندان صورت نگرفته بود و بعد از این دوره هنوز شهرهای جنگزده در منطقه غرب رونق چندانی نگرفته بودند. فقدان آگاهی، دانش و آموزشهای مقابله با سوانح و بلایا در لایههای پایینتر جامعه هم در این موضوع تاثیرگذار بودند. با وجود این اتفاقات باز هم یک کمیته راهبردی برای آموزش مردم نداریم تا بتوانند از خود مراقبت کنند.
ضعف مدیریت بحران، فقدان برنامهریزی کافی و بیتوجهی مسئولان به قشر آسیبپذیر هم در این شرایط دیده میشود و واقعاً اقشار آسیبپذیر در جریان مدیریت بحران تفکیک نشدند. آن زمان مدیریت بحران هم نبود، ضعیف بود، همه ورود کرده بودند ـ چه گروههای رسمی، چه گروههای غیررسمی ـ و این فاجعه بود. زنانی که در جریان مصاحبههای عمیق با آنها گفتوگو شده بود، میگفتند که ما دنبال این کامیونها میدویدیم و میگفتیم چیزی برای ما پایین بیاندازید ولی مردان خودشان را از کامیون بالا میکشیدند و چادر، غذا و کنسرو میگرفتند؛ یعنی مدیریت بحران بهشدت ضعیف بود و ساختاری مشخص برای اسکان خانوادهها و کمکرسانی به آنها فراهم نشده بود. علاوه بر این هنوز مردم درگیر وامها و قرضهای آن دورهاند و بهدرستی سروسامان نگرفتهاند.
از میان مکانیسمهای سازگاری زنان در کرمانشاه میتوان به مواردی اشاره کرد: از نظر فرهنگی مصرف دخانیات برای زنان در کرمانشاه تابو محسوب میشود و نباید این کار را انجام دهند. آنها ـ بهویژه زنان سرپرست خانوار ـ در ساختار قدرت جنسیتی و کلیشههای جنسیتی بسته و محدود میشوند. پس از زلزله مسئله ازدواج را هم داشتیم؛ یکی از زنان شرکتکننده در مصاحبه مربوط به این پژوهش گفته بود که مجبور شده است ازدواج کند، چون با این شرایط نمیتواند ادامه دهد. نحوه مقابله گروه دیگری از زنان هم سازش و سکوت بود، نوعی کنش منفعل یعنی هرکسی، هرچه بگوید سکوت میکند و از خود نارضایتی نشان نمیدهد.
یکی از زنان مصاحبهشونده میگفت به من فقط یک گوشه جا و یک لقمه نان بدهند و کسی به ناموس من تعرض نکند، کافی است. گروه دیگری از زنان هم کنش فعال داشتند که قابلیتهایی در خود میدیدند یا سطح سواد بالایی داشتند. در میان مصاحبهشوندگان گروهی از زنان کارمند هم حضور داشتند که بهراحتی میتوانستند حقوق خودشان را مطالبه کنند. نکته مهم این بود که ارتباطی بسیار قوی بین حمایت خانواده و قابلیتهای این زنان وجود داشت.
یکی دیگر از مکانیزمهای مقابله این زنان با شرایط پس از بحران زلزله، ازخودگذشتگی بهخصوص در مقابل فرزندان بود؛ آنها در شرایط زلزله بهشکلی از فرزند خود محافظت کرده بودند که بدنشان آسیب دیده بود؛ نمونه آن زنی بود که میگفت وقتی زلزله آمد، فرزندم را گذاشتم گوشه دیوار و خودم جلوتر ایستادم که یک ستون پایین آمد و کمرم بهشدت آسیب دید. این زنان سرپرست خانوار دیگر خودشان را نمیدیدند و درواقع مسئولیت پدر را هم برعهده میگرفتند. آنها میگفتند وقتی بعد از زلزله غذایی برای فرزندانشان تهیه میکردند، خودشان نمیخوردند تا آنها سیر بمانند.
در این برساخت هشت پیامد برای زنان به دست آمد که اولین مورد آن درماندگی و دلزدگی بود: احساس درماندگی و دلزدگی در بین زنان سرپرست خانوار بسیار زیاد بود، اگرچه آنها حمایت خویشاوندی و خانوادگی داشتند اما با این وجود احساس دلزدگی میکردند. نمونه آن زنی بود که پدرش پشتیبانش بود و تعریف میکرد وقتی زلزله آمد، همه دست زن و بچهشان را گرفتند و رفتند و من همراه با پسرم در خانه ماندم. دیگران ناگهان یادشان آمد که خواهرشان هم در خانه جا مانده است. او در این شرایط احساس درماندگی، فلاکت و دلزدگی زیادی پیدا کرده بود و میگفت آنجا متوجه شدم که چقدر تنها هستم.
چالش بعدی مربوط به احساس بیقدرتی و نداشتن عاملیت بود بهعنوان فردی که اراده و انتخاب آزاد دارد. این حس در میان این زنان به وفور دیده میشد. پیامد بعدی آسیبهای جسمی و روانی بود که نمونه آن در میان زنانی دیده میشد که پیشنهاد نامتعارفی به آنها شده بود و با چالشهای روحی زیادی روبهرو شده بودند. یکی از این زنان میگفت که بعد از پیشنهاد نادرستی که به او شده بود، دچار مشکلات روحی شده بود.
پیامد بعدی، احساس رهاشدگی بود که بیشتر از سمت دولت احساس میشد؛ بهعنوان مثال این زنان تعریف میکردند زمانی که برای پیگیری پرونده بازسازی خانههای خود میرفتند، کار مردان زودتر انجام میشد و آنها مدام سردوانده میشدند. چالش بعدی برای این زنان، مربوط به فرزندانشان بود که چطور در آینده زندگی میکنند و چه اتفاقی برایشان خواهد افتاد؟
درنهایت ما به یک مدل زمینهای راهبردی برای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار در کرمانشاه رسیدیم که طبق آن پارادایم فرآیند توانمندسازی، عاملیت را در قلب خودش دارد. عاملیت چیزی فراتر از ویژگیهای شخصیتی و جنسیتی است و به سطح بالاتری از خودآگاهی، اراده، انتخاب، قدرت تفکر و قدرت انتخاب نیاز دارد. با این حال عاملیت به تنهایی کافی نیست و منابع حمایتی را میطلبد. این منابع حمایتی، هم میتواند شبکه خویشاوندی باشد و هم قوانین حمایتگر، دولت و خدمترسانی بهموقع به اقشار در معرض آسیب در شرایط بحرانی. این موارد با هم میتوانند فرصتی ایجاد کنند که بهواسطه آن به فرصتهای برابر در جامعه دسترسی داشته باشیم.
۱۵ دی ۱۴۰۳