امروز:   اسفند ۷, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
فوریه 2025
د س چ پ ج ش ی
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
2425262728  
آخرین نوشته ها

همدستی و مقاومت فعال در انقلاب ژینا از دریچۀ دوربین

«دانه انجیر معابد» روایتی پرقدرت از هولناکی همدستی و توان دگرگون‌کننده‌ی مقاومت فعال است. این فیلم نه تسلیم را می‌ستاید و نه بردباری منفعلانه را فضیلتی می‌داند، بلکه بر طغیان آگاهانه تأکید دارد، شجاعتی برای گفتنِ «نه» در برابر نظامی که اطاعت کورکورانه و همدستی شرط بقایش است…./

***

«دانه انجیر معابد» ساخته‌ی محمد رسول‌اف، اثری عمیقاً فمینیستی است و یکی از مهم‌ترین جنبش‌های تاریخ که توسط زنان رهبری شده است یعنی انقلاب ژینا را به تصویر می‌کشد. این انقلاب، نه ‌تنها ساختارهای سلطه را به چالش ‌کشیده بلکه خود مفهوم انقلاب را بازتعریف کرده و آن را از چنگال روایت‌های مردسالارانه رها می‌سازد.

تعاریف سنتی، غالباً انقلاب را به تغییر رژیم محدود می‌کنند، جایی که قدرت صرفاً از گروهی از مردان به گروهی دیگر منتقل می‌شود، بی‌آنکه توجهی به ساختارهای سرکوبگر و نابرابر موجود در بطن جامعه شود، ساختارهایی که همچنان دست‌نخورده باقی مانده و دستخوش تحول بنیادین نمی‌شوند. رسانه‌های جریان اصلی نیز با همین نگاه تقلیل‌گرایانه به انقلاب ژینا می‌نگرند و به دلیل بقای ظاهری رژیم، آن را شکست‌خورده جلوه می‌دهند. اما چنین روایتی، تحولات عمیقی را که این انقلاب در تار و پود جامعه ایران رقم زده است، نادیده می‌گیرد.

انقلاب ژینا شکاف‌های ژرفی در بنیان‌های دیکتاتوری و نظام مردسالارانه جمهوری اسلامی ایجاد کرده است آنهم نه‌تنها در سطح حاکمیت، بلکه در ساختارهای خردتری همچون نهاد خانواده. این انقلاب نه‌تنها زنان را به حقوق سلب‌شده‌شان به‌ویژه حق مالکیت بر بدن و آزادی انتخاب آگاه ساخته، بلکه موجی از شجاعت و مقاومت فعال را برانگیخته است؛ مقاومتی که می‌توان آن را امتناع از ایفای نقش به‌عنوان مجریان و نگهبانان نظام دیکتاتوری و مردسالارانه نامید. این امتناع هم زنان را در برگرفت و هم مردان را و آن‌ها را متوجه این امر حیاتی کرد که باید از همدستی با این ساختار سرکوبگر دست بردارند. این گسست، ضربه‌ای کاری بر آنچه که رژیم‌های اقتدارگرا و ارزش‌های سلطه‌گرایانه‌ی آنان را حفظ می‌کند، وارد ساخته و امکان بازتولید آن‌ها را به چالش کشیده است.

فیلم رسول‌اف به‌شکلی عریان و بی‌پرده، همدستی را نه به‌عنوان مفهومی انتزاعی بلکه به‌عنوان سازوکاری فعال در امتداد خشونت سیستماتیک به تصویر می‌کشد. او دهشتناکی همدستی و توان مقاومت فعال را آشکار می‌کند، مقاومتی که با جسارت «نه» می‌گوید و آنچه را که مردسالاری برای مدت‌ها به‌عنوان حقیقتی غیرقابل‌چالش تحمیل کرده بود، زیر سؤال می‌برد. این فیلم دگرگونی بنیادینی را که زنان و نسل‌های جوان‌ آن را رقم زده‌اند، مستند می‌کند، تغییری که برآمده از رد همدستی، نفی انقیاد، و عزم راسخ برای شکستن زنجیرهای دیکتاتوری و مردسالاری است. این اثر، جامعه‌ای را در میانه‌ی دگرگونی اجتماعی‌ای تصویر می‌کند که در آن، شک و مقاومت نه‌تنها ابزارهای کنش، بلکه بذرهای تغییراتی غیرقابل‌بازگشت‌اند.

این بیداری فرهنگی و گسست اجتماعی، فراتر از تغییر رژیم و جابجایی قدرت از دستی به دست دیگر، خودِ انقلاب است. در خیابان‌های ایران، انقلاب را می‌توان در هر قدم سرکش حس کرد؛ زنده، در حال دگرگونی و خلق همواره‌ی خود. تحولی ژرف رخ داده و در حال رخ دادن است: پدران، برادران، دوست پسران و همسران اکنون در کنار زنانی راه می روند که همچنان با وجود خطرات فراوان، بدون حجاب اجباری قدم برمی‌دارند و لباس خود را آزادانه‌تر انتخاب می‌کنند. تصویری که پیش از انقلاب ژینا کمتر به چشم می‌آمد، اکنون به صحنه‌ای تکرارپذیر بدل شده است: مردانی که همواره در خانواده مجریان سرسخت مردسالاری و دیکتاتوری بوده‌اند، برخی از آنان اینک در کنار زنان ایستاده‌اند، هم‌قدم، نه در برابرشان. مادران مهم‌ترین حافظان و انتقال‌دهندگان این ساختارهای سرکوبگر، ساختارهایی که پیش از هرکس خود آنان را به بند کشیده بود، برخی اکنون از همدستی سرباز زده‌اند. دیگر دخترانشان را به اطاعت وادار نمی‌کنند، بلکه دست در دستشان راه می‌روند. سرباز زدن از همدستی، همان دگرگونی است که انقلاب ژینا در بطن زندگی روزمره رقم زد، تغییری که نه در مرزهای طبقه‌ی اجتماعی-اقتصادی محصور می‌ماند و نه در چارچوب باورهای دینی.

این بیداری فرهنگی و گسست اجتماعی، فراتر از تغییر رژیم و جابجایی قدرت از دستی به دست دیگر، خودِ انقلاب است.

یکی از چشمگیرترین جنبه‌های «دانه انجیر معابد»، به تصویر کشیدن نقش زنان در حفظ و استمرار نظام‌های مردسالارانه و دیکتاتوری است. این فیلم آشکار می‌سازد که چگونه این نظام‌ها، که عمیقاً در تار و پود انتظارات اجتماعی تنیده شده‌اند، زنان را به مجریان و نگهبانان همان ساختارهایی تبدیل می‌کنند که آنان را سرکوب می‌کند. همان‌طور که نویسنده‌ی فمینیست نوال السعداوی با تلخی از تجربه‌ی ختنه در شش‌سالگی یاد می‌کند ۱، کسی که او در میان خون و درد در حمام کنار خود یافت، مادرش بود آنهم همدست در خشونت و سرکوبی که خودش روزگاری مجبور به تحمل آن شده بود. به همین ترتیب، در فیلم رسول‌اف، شخصیت نجمه تجسمی از این همدستی و پیچیدگی نهفته در آن است. او زنی است که گویی قادر به انجام همه ی کارهاست. با دستانش ابروهای رضوان را بر (ن)می‌دارد، سپس با همان دست‌ها ساچمه‌ها را از صورت صدف بیرون می‌کشد و کمی بعد او را از خانه بیرون می‌کند. همان دست‌هایی که لحظاتی بعد ایمان را برای رفتن به سر کار و امضای احکام اعدام آماده می‌کنند.
نجمه بی‌وقفه نظم مردسالارانه را حفظ می‌کند و با آن همدست است؛ با سرکوب نافرمانی دخترانش در برابر اقتدار پدر و خاموش کردن اعتراضاتشان، در تلاش است تا قدرت همسرش را حفظ کند و وضع موجود را پایدار نگه دارد آنهم در حالیکه به امید رفاهی چنگ میزند که در کودکی از آن محروم بوده است. او دقیقاً مطابق خواسته‌های ایمان عمل می‌کند، با ایمانی بی‌چون‌وچرا به اقتدار او، بی‌آنکه حتی لحظه‌ای شک و تردید در ذهنش راه یابد. او زندگی رضوان و سنا را در چهارچوب قدرت ایمان، چه در مقام پدر و چه به‌عنوان یکی از عوامل رژیم، کنترل می‌کند، چهره‌ای که تجسم عینی ایدئولوژی سرکوبگر مردسالارانه‌ی جمهوری اسلامی است. حتی زمانی که نجمه خود قربانی خشونت همسرش می‌شود، از رهایی سر باز می‌زند با وجود هزینه‌ی شخصی گزاف، او مصمم است که اسلحه که همان نماد قدرت و اکنون در دست سنا است را به همسرش بازگرداند. این لحظه، بازنمایی نیرومندی از درهم‌تنیدگی او با ساختار سرکوبی است که نه‌تنها در برابرش ایستادگی نمی‌کند، بلکه همچنان به بقای آن یاری می‌رساند.

در تضادی آشکار، سنا نه‌ تنها به‌عنوان نمادی از مقاومت، بلکه به‌عنوان چهره‌ای از مقاومت فعال ظاهر می‌شود. او درمی‌یابد که کنترل‌گری مادرش، خود شکلی از خشونت است و در لحظه‌ای با بازیگوشی معناداری این واقعیت را با دستش برای صدف آشکار می‌کند. او می‌داند چگونه با استفاده از «قلب سفید» قواعد مردسالارانه‌ی خانواده را دور بزند و دوست پسر داشته باشد. او همان کسی است که موفق می‌شود بازجو را که گمان می‌کند می‌تواند هرکسی را به اعتراف وادارد، فریب دهد. او از گرفتار شدن در خانه پدری امتناع می‌کند، جایی که به زندانی بدل شد برای نجمه و رضوان و همین‌طور برای بی‌شمار زنان دیگر. او اقتدار پدرش را به چالش می‌کشد، به حرف‌های او شک می‌کند و در نهایت، جسارت فروپاشی او را در خود پیدا می‌کند.
نافرمانی سنا نماد یک دگرگونی نسلی است،گذار از تسلیم و انقیاد به طغیان و نفی آگاهانه‌ و فعالانه‌ی ساختارهای سرکوبگر مذهب، سنت و مردسالاری که نهاد خانواده را این چنان همدست و نگهبان حکومت دیکتاتوری کرده است. کنش‌های او نه‌تنها به سقوط واقعی دیکتاتور و پدرسالار می‌انجامد، بلکه آشکارکننده‌ی این حقیقت است که مقاومت فعال، شجاعت و امتناع از همدستی زنان می‌تواند دیکتاتوری جمهوری اسلامی و ساختارهای مردسالارانه را ناگزیر به ویرانی کند، آنهم در زیر بار سنگین پوسیدگی، استبداد و ارتجاعی که خود ساخته‌اند.

«دانه انجیر معابد» روایتی پرقدرت از هولناکی همدستی و توان دگرگون‌کننده‌ی مقاومت فعال است. این فیلم نه تسلیم را می‌ستاید و نه بردباری منفعلانه را فضیلتی می‌داند، بلکه بر طغیان آگاهانه تأکید دارد، شجاعتی برای گفتنِ «نه» در برابر نظامی که اطاعت کورکورانه و همدستی شرط بقایش است. بااین‌حال، قتل‌های فجیع کانی و رومینا و دیگر دختران به دست پدر و سایر مردان خانواده، همچنان گواهی تلخ بر مسیر پرمشقت و پرمخاطره‌ی رهایی است.

فیلم، با به تصویر کشیدن پیچیدگی همدستی نجمه و شورش سنا، بر ضرورت شکستن چرخه‌های سرکوب و متصور شدن آینده‌ای تأکید می‌کند که در آن زنان بیشتری، به‌ویژه مادران، دیگر نقش مجریان و پاسداران سلطه را ایفا نمی‌کنند و از همدستی با ساختارهایی که خود و نسل‌های بعدی را به زنجیر کشیده است، سرباز می‌زنند. رسول‌اف، بی‌پروا، از ژرفای شکاف‌هایی پرده برمی‌دارد که انقلاب ژینا بر پیکره‌ی ظلم، مردسالاری و دیکتاتوری ایجاد کرده است؛ شکاف‌هایی که دیگر هرگز ترمیم نخواهند شد./،سایت زمانه ، صبا شادان

 

۷ اسفند ۱۴۰۳

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی
KupraAi