امروز:   اردیبهشت ۲۳, ۱۴۰۴    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
می 2025
د س چ پ ج ش ی
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728293031  

زن جهان سومی زیر نگاه‌های غربی

موهانتی فمینیست هندی و نظریه‌­پرداز فمینیسم جهان سوم معتقد است که فمینیسم غربی غالبا تجارب خاص گروه­‌های قومی را که خارج از چشم‌­انداز فرهنگ غربی قرار دارند نادیده می­‌گیرد و زن جهان سومی را زنانی منفعل، لال و بدون اندیشه به تصویر می­‌کشند، زنانی که باید پیرو و مطیع کنش­ها و نظریات فمینیسم غربی باشند و این غرب است که شرق را تعریف و معرفی می­‌کند…

***

کانون زنان ایرانی؛ مرضیه بهرامی برومند:

چاندرا تالپاد موهانتی[۱] فمینیست هندی، از مشهور­ترین نظریه‌­پردازان فمینیسم جهان سوم است که در حوزه مطالعات پسا استعماری و فمینیسم بدون مرز شناخته شده است. او پس از انتشار مقاله تاثیرگذارش به نام «زیر نگاه‌های غربی[۲]» در سال ۱۹۸۴ به شهرت رسید.

موهانتی در این مقاله استدلال می‌کند که در چارچوب نسبی فرهنگ، ساختار دوگانه فمینیسم «غربی» و «زنان جهان سومی» در تقابل با هم تعریف می­شوند. او در مقابل این موضوع، بیان می­کند که پژوهشگران باید از نگرش‌های واقع­گرایانه پساپوزیتیویستی در مورد تجربه، فرهنگ و هویت استفاده کنند تا به جای قطبی­‌سازی بتوانند ارتباط ایجاد کنند. نویسندگان فمینیسم سفید و لیبرال غربی، تاریخ و فرهنگ خود را به مثابه هنجار و اصل موضوع معرفی می­کنند و تاریخ و فرهنگ طبقه فرودست و کارگر و جهان سوم را به عنوان یک «دیگری» صورت­بندی می­کنند. نگرانی موهانتی از این نوع فمینیسم غربی این است که آنها صدای بلندتری برای بیان مشکلات خود دارند و صدای بلند آنها و سرمایه و قدرتی که در دست آنهاست باعث می­شود صدای زنانی که به عنوان جهان سوم و دیگری تعریف می­شوند شنیده نشود و اگر صدای آنها هم شنیده شود در جهت منافع فمینیسم غربی خواهد بود.

فمینیسم غربی غالبا تجارب خاص گروه­‌های قومی را که خارج از چشم‌­انداز فرهنگ غربی قرار دارند نادیده می­گیرد و زن جهان سومی را زنانی منفعل، لال و بدون اندیشه به تصویر می­کشند، زنانی که باید پیرو و مطیع کنش­ها و نظریات فمینیسم غربی باشند و این غرب است که شرق را تعریف و معرفی می­کند.

تا کنون واقعیت زندگی زنان جهان ­سومی از طریق واکاوی تحلیلگران، بازنمایی خاطرات غربی­ها و سفرنامه­‌نویسان خارجی درک و فهم و نوشته شده است. در واقع، هویت زن جهان سوم از نگاه «غرب» بازنمایی می­شود. از نگاه آنها، زنان جوامع سنتی و خاورمیانه زنانی هستند که از جهل و بی­سوادی گرایش به انفعال و در مواقعی سحر و جادو دارند و باید به زنان خاورمیانه و مسلمان آموزش استقلال فکری داد تا مثل یک زن طبقه متوسط غربی بر بدن و سکسوالیته خود کنترل و مدیریت داشته باشد.

این نگاه گفتمانی غالب به زن خاورمیانه و جهان سوم است که به طور مداوم برتری را از آنِ فمینیسم غربی خواهد کرد. هویت و کیستی و چیستیِ زن جهان سوم در نظام معنایی غرب در متفاوت بودنش با آن «دیگری» تعریف می­شود. به تعبیر دیگر از منظر فمینیسم غربی، ما استقلال و موجودیتی در زن جهان سوم نمی­بینیم چون آن را می­شناسیم، از این رو، استقلال زن جهان سوم منوط به نظام معنایی گفتمان غرب و شناخت آنها از زن شرقی و زن مسلمان خاورمیانه دارد.

بازنمایی‌های مختلف و متعدد از زن جهان سوم و شرقی به‌ عنوان سوژۀ عکس‌ها و نقاشی‌ها و روزنوشت‌های بازمانده از خبرنگاران، نویسندگان و سفرنامه­‌نویسان، نشان‌دهندۀ چگونگی استفاده از کلیشه­‌سازی از جنسیت زن جهان سوم در جهت تداوم نظام قدرت و دانش گفتمان غرب، این پرسش اساسی را مطرح می­کند که در پرتو نگاه گفتمانِ غالب فمینیسم سفید و غربی، کدام زنان در سایه آن نورِ تابیده، امکان این را نیافتند تا دیده شوند؟ و کدام نظام گفتمانی به بازتولید مفهوم زنانگی در نظریه فمینیسم سفید و لیبرال غربی، منزلت ابژ­ه‌گی می­دهد و در نتیجه­ آن را آشکار، نام­پذیر و توصیف­پذیر می­کند؟ کدام زن­ها در سایه می­مانند و از یادها می­روند؟ قبل از هر چیزی باید ببینیم در گفتمانی که زن جهان سوم و خاورمیانه را بازنمایی می­کند، کدام زنان غایب هستند و حضور ندارند یا در مورد آنها صحبت نمی­شود؟ برای دست­یابی به این امر، باید بافت زمینه­ای و نیروهای اجتماعی و سیاسی که به عنوان گفتمان فمینیسم غربی شناخته می­شوند و سایر گفتمان­ها را به عنوان گفتمان­های پست و قابل ترحم بازنمایی می­کنند مورد تحلیل قرار داد.

در نگاه فوکو، این قدرت/دانش است که واقعیت­ها را تولید می­کند، و تعیین می­کند که «در نظام گفتمانی چه سوژه‌ها و ابژه‌هایی نشان داده ‌شده و چه مواردی به غیاب رانده می­شوند». نقطۀ عطف مباحث فوکو، در همین مفهوم طرد و غیاب نهفته است که برتری دادن گفتمان غالب از طریق پیوند خوردن آنها با روابط قدرت و ترجیح آن گفتمان صورت می­پذیرد. فوکو از رهگذر تبارشناسی، در جستجوی آن بود که چگونه انسان غربی حول مرکزیت «خود» به تولید و توسعه دانش می­پردازد، و به این نتیجه رسید که آنچه در بستر علوم انسانی درباره «خود» ساخته و پرداخته شده در یک رابطه «دیگرسازی» محض بوده است. همینگرایش است که به سوژه­هایی مانند؛ دیوانه، زن هیستریک، زن جهان سومی و زن شرقی و غربی و … در گفتمان شکل می­دهد و این شکل­گیری به وسیلۀ روش­های برساخت قدرت در طول تاریخ در نظام­های دانایی مختلف، شیوه‌­های اندیشیدن و رفتار و کردار و معیار صدق و کذب سوژه را مشخص می­کند.

در نظریه پسا-استعماری که از اندیشه فوکو سود برده، تحمیل قدرت در گفتمان­های نژادی، قومی و ملی از طریق تجاوز و خشونت نیست، بلکه از طریق بازنمایی و برجسته‌سازی و تولید دانش و اطلاعات مورد چالش قرار گرفته و پیوسته نیاز دارد تا در برابر مقاومت­ها از خود دفاع کند. این نوع قدرتِ دو­گانه­‌سازی و حذف و طرد «دیگری» در تمام روابط اجتماعی پراکنده شده است و نباید آن را به صور مرکزی اقتصادی و تعیّن­های ناشی از آن یا به نظام حقوقی و قضایی فروکاست، بلکه قدرت در نیروهای تولید کنندۀ آن پنهان شده است.

سعید در کتاب «شرق­‌شناسی» به نقد سفرنامه­‌ها می­پردازد و نشان می­دهد که محققان شرق­شناس، نقاشان و سفرنامه‌نویسان چگونه عرب­ها و مسلمانان­ را در آثار خود به موجوداتی نامعقول، ایستا، سنتی و «زن­‌مآب» تنزل می­دادند تا تصویر خود را به عنوان اروپاییِ معقول، پویا، مدرن و «مردانه» تثبیت کنند؛ بدین­سان مبنای شرق­شناسی غربیان­ را نظامی از تقابل­های دوتایی تشکیل می­داد. سعید تبیین می­کند که تلاش غرب با رویکرد فوکویی، در صدد ایجاد یک گفتمان مبتنی بر دانش است که از طریق روابط قدرت، سعی دارد در راستای اهداف خود عمل کند.

در مطالعات پسا_استعماری، تمرکز بر روی معرفی صداها و افرادی است که به هر طریقی به حاشیه رانده شده­‌اند. مهمترین فصل مشترک فمنیسم و پسا_استعمارگرایی، تلقی زن و شرق به مثابه دیگری و حاشیه است. گایاتری اسپیواک، نظریه‌­پرداز هندی در مطالعات پسا_ استعماریِ خود موضع­گیری ویژه­ای نسبت به مساله جنسیت دارد. وی با پرداختن به زنان ممالک مستعمره، بر این باور است که آنها همواره نادیده گرفته شده­اند و صدایشان به جایی نرسیده است. اسپیواک در مقاله­ای تحت عنوان «آیا فرودست امکان صحبت دارد؟» به مسالۀ زنان در جامعۀ مستعمره می­پردازد و سلطۀ نظام­های غربی را حاصل تفکر مردسالاری بر پیکره و روح زنان می­داند.

گروه­‌های اجتماعی زیردست و متعلق به طبقه فروتر، ابژه هژمونی و سلطه طبقات حاکم هستند. این طبقات که زنان جلوه بارزی در میان آنان دارند، از سوی قدرت به حاشیه رانده می­شوند. به باور اسپیواک، فرودست نمی­تواند سخن بگوید و به خود مشروعیت ببخشد، به جای او این روشنفکر است که باید سخن بگوید. نویسندگان و روشنفکران سرزمین­های مستعمره یا تحت نفوذ، با پس­زدن فرآیند آمیزش سنت­ها و فرهنگ بومی با عناصر غربی و مقابله با ریشه دواندن زبان استعمارگر در مناطق سرزمینی خود، زبان و فرهنگ بومی و قومی را به مثابه ابزاری برای مبارزه و مقاومت در برابر قدرت خارجی و بیگانه معرفی می­کردند.

موهانتی جنگ علیه جهانی شدن سرمایه­داری را مهمترین مسئله در شرایط فعلی عنوان می­کند و به ظهور انواعی از بنیادگرایی مذهبی با مردسالاری شدید و عمدتاً نژادپرستانه‌ ارتدوکسی به عنوان یکی از چندین تغییر سیاسی به سمت جناح راست اشاره کرد، که چالش‌‌های بسیاری را برای فمینیسم به دنبال داشت و مستلزم یک حرکت واقعا فراملی بود. در بطن این نگاه انتقادی، موهانتی بیان می­دارد فمینیسم غربی تصویری واحد از مجموع زنان جهان سوم ارائه می­دهد و اعتقاد دارد که دست کم آنان باید به زندگی­های متفاوت زنان، و تاریخ و فرهنگ هر قوم و ملت و سرزمین در جهان سوم اهمیت بدهند و در مورد زیست متفاوت این زنان دست به تحقیق و تحلیل بزنند. موهانتی به تفاوت جهان سومی اشاره می­کند و با هر گونه یکسان انگاشتن مشکلات، فرهنگ ها و زندگی­های متفاوت زنان در جهان سوم مخالفت می­کند.

موهانتی در بخشی از مقاله ی خود مثالی در مورد روش بررسی وضعیت زنان جهان سوم می­آورد: تحلیلگران و فمینیسم غربی معتقدند شمار زیادی از زنان در جهان سوم که «حجاب دارند» این امر را حاکی از تفکیک و کنترل جنسی بر زنان است. از نگاه فمینیسم غربی زنان جهان سوم زنانی قربانی هستند که گرفتار پرده و حجاب، ختنه، خودفروشی اجباری، تعدد زوجات و … هستند. به زعم موهانتی این تحلیل ها بجای بررسی مسائل ساختاری و اهمیت زمینه­‌ای و ایدئولوژیک، بر نقش کنترلی آن بر زنان تاکید می­کنند.

موهانتی می­گوید اگرچه ممکن است مثلا شباهت های ظاهری میان پوشش زنان عربستان صعودی و زنان ایرانی وجود داشته باشد، اما معنای واقعی آن در بافت فرهنگی و ایدئولوژیکی جامعه بدست می‌­آید. به عنوان مثال زنان ایرانی طبقه ی متوسط برای نشان دادن اتحاد خود با خواهرانشان در طبقه کارگر در طی انقلاب ۱۹۷۹ حجاب کردند در حالیکه در ایران معاصر حجاب به عنوان قانونی اسلامی اجباری شده است. حتی در خود ایران هم مسئله حجاب در دو بافت تاریخی معانی انضمامی متفاوتی دارد؛ – در ایران دوران شاه و استعمار فرهنگی غربی در مورد اول و سپس در اسلامی شدن ایران در مورد دوم- در مورد اول حجاب یک اقدام اعترا­ض آمیز و انقلابی برای بخشی از زنان طبقه ی متوسط بود و در مورد دوم فرمان اجباری حجاب. موهانتی می­گوید مفاهیمی مانند بازتولید، تقسیم کار جنسی، خانواده، ازدواج، پدرسالاری و مانند آن اغلب بدون توجه به بافت تاریخی و فرهنگی شان مورد استفاده فمینیست های غربی قرار می­گیرند.

در سال ۲۰۰۷، نویسنده آمریکایی، رابرت اسپنسر، بنیان­گذاران نئومحافظه‌کار و گروه­‌هایی که تحت عنوان «اسلامی‌سازی آمریکا را متوقف کنید» و «اقدام برای دفاع از آزادی آمریکا» فعالیت می­کردند، به طور جدی به چالش کشید و به فمینیست­هایی که ختنه زنان را به دلیل داشتن فرهنگ‌‌های متفاوت و ترس از اتهام به نژادپرستی محکوم می­کردند، حمله کرد. در نظرات او در نوشته‌اش که در وبلاگ «دیده‌­بان جهاد»[۳]، تحت عنوان «محرومیت فرهنگی» (اسپنسر،۲۰۰۷)، ارائه داد؛ غربی­‌هایی که با توصیفات تکان دهنده و تجربه دردناک ختنه زنان، نژادپرستی مسلمانان را هدف قرار می­دادند، او آنها (محافظه‌­کاران) را دیوانه­‌های سادیستی نامید و فمینیست‌های غربی را تحت عنوان «فارغ التحصیلان بدردنخور دانشگاه‌‌های عضو آیوی[۴] توصیف کرد که آنها را از نظر احساسی بیش از حد ضعیف و از نظر روانی بیش از حد احمق می‌پندارد که بخواهند در دنیای ۵-۹ کار کنند[۵]».

زمینه‌های مشابهی را می‌توان در متن یک مقاله مشاهده کرد که توسط سانی هاندل[۶] در نشریه جناح چپ، به نام سیاستمدار نو[۷]، در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. این مقاله با عنوان «چپ نمی‌تواند در برابر «قتل‌­های ناموسی» سکوت کند» استدلال می‌کند که قتل­های ناموسی بخش از فرهنگ‌های آسیایی و سایر فرهنگ‌ها هستند، و افراد به دلیل ترس از متهم شدن به نژادپرستی یا اتهام همکاری با اصول نئوامپریالیسم، در برابر آنها سکوت می‌کنند. خوانندگان جناح راست که درباره این مقاله نظر داده‌اند، صحبت‌هایی کردند از این قبیل که «مسلمان‌ها» به دلیل ازدواج اجباری با خویشاوندان خود (همچون پسر عمو و دختر عمو) دارای ضریب هوشی پایینی هستند و دین اسلام را یک «فرهنگ کودکانه و به طرز وحشیانه‌ای عقب­مانده و زن ستیز» خواندند و گفته­‌اند چپ چه زمان موضوعات دنیای اسلام را بررسی و با آنها مقابله خواهد کرد مسائلی اعم از؛ جهاد اسلامی، نفرت اسلام از یهود، اسلام جنسیتی، ترور، خشونت و …

این موضع‌گیری نسبت به اسلام به عنوان دین تهدیدکننده و شدیداً مخالف با ارزش‌های غربی، به ویژه در مورد برابری جنسیتی، زمینه‌ساز رسیدگی پارلمان فرانسه به موضوع پوشش برقع در سال ۲۰۰۹ بوده است، که پس از اعلام رئیس جمهور نیکولاس سارکوزی[۸] مبنی بر اینکه چنین افرادی در جمهوری سکولار پذیرفته نیستند، اجرایی شد. دلیل بوباکور[۹]، پیشوای دینی مسجد پاریس، اظهار داشت که برقع در اسلام اجبار نیست و حکمی برآن وجود ندارد اما اعلام شد که پوشیدن آن رفتاری مجرمانه و با مفهوم دولت سکولار فرانسه مغایرت دارد. در آن دوره یک نظرسنجی انجام شد که آرای آن نشان داد ۸۰ درصد از رای دهندگان فرانسوی از این تحریم حمایت کردند که در سال ۲۰۱۰ با حمایت اکثریت پارلمان تصویب شد. در همان سال، اعضای کم نفوذتر پارلمان بلژیکی، لایحه مشابهی را برای منع استفاده از برقع، با اشاره به امنیت عمومی و آزادی زنان، تایید کردند که البته به دلیل تغییر دولت، به قانون تبدیل نشد. تحریم‌های جزئی در هلند و اسپانیا به بحث گذاشته شدند و در برخی مناطق ایتالیا به بیانیه تبدیل شد‌ند (بعدها آن را مغایر با قانون اساسی اعلام کردند)، و بحث‌های عمومی و سیاسی در مورد این مسئله برای مدتی در کشورهای استرالیا، آلمان، سوئیس و انگلستان داغ بودند، و برخی مدارس انگلستان در سال ۲۰۰۷ پوشش برقع را ممنوع اعلام کردند (BBC News 2007). این ممنوعیت در فرانسه با اعتراضاتی همراه بود و مخالفان استدلال می‌کردند که این کار نقض آزادی‌های مدنی و در نتیجه اسلام‌­هراسی است. سازمان عفو بین­الملل[۱۰] نیز این قانون را تحت عنوان نقض آزادی بیان و مذهب، محکوم کرد.

در سال ۲۰۱۰ روی جلد مجله تایم (TIME)، تصویر یک دختر جوان افغانستانی را به نام «عایشه محمدزی»[۱۱] نشان می­داد که با شالی بر سر، صورتش آسیب­‌دیده و بینی‌اش بریده شده بود. دیدن تصویر صورت آسیب­‌دیده او دردناک بود. عایشه یک دختر ۱۸ ساله افغانستانی از ولایت اُروزگان[۱۲] بود. به گزارش مجله تایم؛ عایشه که در سن ۱۲ سالگی ازدواج کرده بود پس از شش سال که مورد سوءاستفادۀ خویشاوندان همسرش قرار می­گیرد توانست فرار کند. طالبان برای اینکه دخترهای دیگر عایشه را الگوی خود قرار ندهند گوش و بینی او را بُریدند تا مایه عبرت بقیه شود. با توجه به تصویر دردناک صورت این دختر، سردبیر مجله تایم از تصمیم خودش مبنی بر نشان دادن موقعیت عایشه به عنوان روزنه‌­ای از آنچه در کشور افغانستان در حال وقوع است، دفاع کرد و نوشت: «اتفاقات بدی برای آدم­ها رخ می­دهد، و مواجهه و شرح آنها بخشی از وظیفه ماست. من ترجیح می­دهم خوانندگان با رفتار خشونت­‌آمیز طالبان با زنانی که توجهی به آن­ها ندارند روبرو شوند. من ترجیح می­دهم مردم واقعیت را بدانند تا ذهنشان درباره آنچه که ایالات متحده و متحدانش در افغانستان باید انجام دهند، آماده سازند».

مجله تایم نه تنها عایشه را به عنوان نمادی از کشوری که زنان را نابود می­سازد، بلکه به عنوان نمادی از یک ملت که با جنگ، بنیادگرایی و بُرقع، تخریب و ویران شده است، نشان می­دهد. «واقعیت» توسط چهره نابود شده عایشه که مورد خشونت قرار گرفته است درک می­شود. این خشونت با خشونت بُرقع علیه بدن زنان یکی است و هر دو تحت الشعاعِ فرهنگ افراطی طالبانیسم است که جامعه جهانی باید زنان را از دست طالبان نجات بدهند.

صورت عایشه نمادی از تهدید مداوم طالبان و مجوزی برای انجام رسالت متدوام آزادی توسط غرب است. بر روی جلد مجله تایم زیر تصویر عایشه نوشته شده است: «اگر ما افغانستان را ترک کنیم چه اتفاقی می‌­افتد؟». این صرفاً یک سوال نیست، بلکه یک بیانیه مشروعیت­‌بخشی است ـ یک کُد اخلاقی عام که نشان می­دهد تصویر عایشه، نه به عنوان نمونه‌­ای از خشونت خانگی و نه خشونت جنسیتی و نه بنیادگرایی مذهبی بلکه تصویر مذکور از طریق تصور عمیق­تری ـ به عنوان ضرورتی برای اقدام به محافظت زنان سرزمین دیگرـ صورتبندی شده است.

در مفهوم خشونت استعماری که این تصویر بیان می­دارد؛ باید دانست برای «چه چیزهایی» عایشه نجات داده می­شود؟ «فانتزی نجات­بخش غرب» یک تصور را برمی­انگیزاند؛ امکان و نا امکانی «غرب» که شرایط معرفتی -آزادی، حقیقت، دانش- را تثبیت و تقویت می­کند. بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تمرکز قدرتِ تهاجمی بر گفتمان­های غربی مسلط شد. تعهدی نو به ارزش­های دموکراسی و آزادی، اصطلاحاتی که به باور برخی منحصراً به سنت لیبرال غربی وابسته است. این غرب است که خود را در پیوستگی ایدئولوژیک می­فهمد و آنچه را که نیست در فهم خود از عدم آزادی دیگران بازنمایی می­کند. این انگاره، تصاویر حجاب و کشف حجاب ایدئولوژی جامعیت غربی را به زن مسلمان پیوند می­زند، که مشتاق است آزادی خود را آشکار سازد، و در عین حال این سوال را که آزادی واقعا چیست، خفه می­سازد.

در مسیر تمدن غرب، همانطور که اسپیواک بیان می­دارد؛ کشف حجاب، به معنای آزادی مطلوبی است که در توسط غرب صورت­بندی می­شود که هیچ­کس نیست آن را نخواهد. به عبارت دیگر، تصویر مشخص و معینی جایگزین آنچه آزادی می­تواند و باید باشد، می­شود. مفهوم آزادی همشکل و یکسان غرب را قادر می­سازد تا به زور به جایی که «دیگری» زندگی می­کند با وعده آزادی جهان­شمول وارد شود و خود را مرکز و کارگزار آن جلوه دهد و سوژگی پیامبرگونه خود را تضمین کند. در ظرفیت­های کشف حجاب ـ یعنی امکان نابودی سنت حجاب، محدودیت و دانش نادیده ـ است که غرب خودش را به عنوان کارگزار و مسئول مبانی هستی‌شناختی­‌اش برگزیده است که از دل این کارگزاری قطب‌­بندی شده؛ جنبش­های ضد مهاجرت، احزاب دست راستی ارتدوکس و نژادپرستانه و مخالفت با فمینیسم بدون مرز زاده می­شود.

[۱] Chandra Talpade Mohanty

[۲] Under Western Eyes

[۳] Jihadwatch

[۴] Ivy universities

[۵] دنیایی که شما از ۹ صبح تا ۵ عصر کار می‌کنید و برنامه ثابتی دارید و هیچگونه انعطاف پذیری یا تغییری در جهان شما وجود ندارد.

[۶]Sunny Hundal

[۷] The New Statesman

[۸] Nicolas Sarkozy

[۹] Dalil Boubakeur

[۱۰] Amnesty International News 2010

[۱۱]. Aisha Mohammadzai

[۱۲] .province of Oruzgan

۱۸ اسفند ۱۴۰۳

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی