همبستگی، ضرورتی در تعلیق
پرسشهایی برای گفتوگوی جمعی؛ خیزش ژینا، در امتداد آنچه زنان بیش از صد و اندی سال برای آن جنگیدهاند، توانست رهاییِ بدن زن را مسئله کند. اما امروز جنبش زنان برای کسب خودآگاهی چه میکند، این جنبش برای کسب خودآگاهی در قبال اینکه زنان میتوانند فرودستی را هم برای خود انکار کنند و هم برای جامعه، نیاز دارد که به تعین خویش نیز بیندیشد. درواقع صرفِ فراهم آوردن یک نخ تسبیح کفایت نمیکند. به تعینیابی هم نیاز هست…
***
زنان امروز: پرسشهایی برای گفتوگوی جمعی
خیزش «زن، زندگی، آزادی» در مسیر جنبشهای پیش از خود معنادار است؛ در امتداد جنبش زنان به درازای یک سده و اندی. اساساً اگر نتوانیم چنین ببینیم، یا بیش از اندازه بدبینیم یا بیش از اندازه خوشبین. نگاه تاریخی به ما تواضعِ تحلیلی میبخشد و کمکمان میکند تا درکی نزدیک به واقعیت از خیزشی به دست آوریم که در سال ۱۴۰۱ به وقوع پیوست و هنوز هم، به سبب مشخصۀ ویژهاش، ادامه دارد.
خیزش ژینا، در امتداد آنچه زنان بیش از صد و اندی سال برای آن جنگیدهاند، توانست رهاییِ بدن زن را مسئله کند. گویی تا پیش از این خیزش، همۀ دلالتهای مسئلۀ زن، از دستیابی به حقوق برابر اجتماعی تا سیاسی، یک ضرورت دارد: رهایی بدن. اینکه زن بتواند خود برای بدنش تصمیم بگیرد و همۀ گفتارهای سیاسی را پیرامون معنا دادن به این بدن خلع سلاح کند.
مسئلهمند شدن بدن، با کیفیتی که در خیزش «زن، زندگی، آزادی» رخ داد، هم چهرهای خاص به آن بخشید و هم مانند نخ تسبیح، مسائل مختلف را گرد هم آورد. درست است که نکتۀ نخست، یعنی چهرۀ خاص داشتن، بیشتر از نکتۀ دوم، یعنی نخ تسبیحِ دیگر مسائل بودن، برجسته شد، اما این به این معنا نیست که مسئلهمند شدن بدن نمیتواند در حکم نخ تسبیح باشد. منظورمان چیست؟ خیزش ژینا هنوز هم به شکلِ مقاومت زنان در برابر اجبار نوع پوشش ادامه دارد. این همان چهرۀ خاص آن است. اما منحصر و محدود شدنِ خیزش زنانۀ ژینا به چهرۀ خاص آن، موجب میشود که این خیزش بهمرور زمان از درون تحلیل رود. هرچقدر بتوان از مسئلهمند شدن بدن و حق اختیار بر آن در ابعادی وسیعتر دفاع کرد و به آن سروشکلی جنبشی داد، بهنحوی که مطالبهای فراگیرتر و عامتر شود، امکان زنده ماندن جنبش و تداوم آن در مسیرهایی که شاید پیشبینیشان هم نکنیم، بیشتر است. بنابراین، اگر مسئلهمند شدن بدن در حکم نخ تسبیح عمل کند، آنگاه مسائل دیگر چون حقوق، جایگاه و مشارکت زنان در مناسباتِ خانوادگی، اجتماعی، شغلی و سیاسی، دانهدانه میتوانند کنار هم بنشینند. جنبش حقِ بر بدن نباید صرفاً به شکلِ ظاهری بدن محدود و منحصر شود؛ زمانی که به دست آوردن اختیار بدن زن/زنانه مسئله باشد، میتوان برای آن در هر حیطۀ زیستی، مابهازایی معنادار پیدا کرد. به این معنا، هرکس در هرجایی که میکوشد مناسباتِ مبتنی بر کنترلگری، سلسلهمراتبی، حقارتآفرینی و کوچکانگاری را پس بزند و از فرودستی و تحتِ سلطه بودن بیرون بیاید، دارد بهنحوی این جنبش را پیش میبرد.
اما جنبش زنان برای کسب خودآگاهی چه میکند، این جنبش برای کسب خودآگاهی در قبال اینکه زنان میتوانند فرودستی را هم برای خود انکار کنند و هم برای جامعه، نیاز دارد که به تعین خویش نیز بیندیشد. درواقع صرفِ فراهم آوردن یک نخ تسبیح کفایت نمیکند. به تعینیابی هم نیاز هست. به نظر میرسد این تعینیابی دستکم به سه شیوه ممکن است: ۱) صراحت بخشیدن به آنچه در جریان است؛ نامدار کردن آن. بسیاری از فرایندها، حرکتها و تغییرات رخ میدهند، بدون آنکه نامی داشته باشند و یا به عبارت بهتر، بازنماییِ سروسامانیافتهای داشته باشند. در این حالت، بهسختی وارد ساحتِ خودآگاهی میشوند. اثر هست، اما نمیدانیم که هست. برای همین تمام میانجیهایی که دستاندرکار مرئیسازی تغییراتِ حاصل از خیزش «زن، زندگی، آزادی»اند بهنحوی دارند به تداوم آن کمک میکنند. در این ساحت، به خلق کردن و به وجود آوردن نیازی نیست. تنها میتوان شناسایی کرد و با صدایی رسا آن را اعلام کرد. ۲) پیوند برقرار کردن بینِ حوزههای بهظاهر از هم جدا و مجزا. چه پیش از خیزش ژینا و چه پس از آن، جنبش مسئلهمند کردن بدن و بازیابیِ حق کنترل بر بدن در حوزههایِ مختلف، بین فعالان زن وجود داشته است، اما ذیل این نام شناسایی نشده و به یکدیگر پیوند نیافته است. ۳) در سومین شیوۀ تعینیابی، باید مسئلۀ امکانها را مد نظر قرار داد. اگر فکر کنیم جنبش زنان در شرایط سیاسی فعلی نمیتواند به ساماندهی و سازمانیابی خود در قالبی اسمورسمدار و با نمودهای متعین بیندیشد و اگر فکر کنیم این ضعفِ درونبود جنبش نیست و تا حد زیادی از بیرون به آن تحمیل میشود، در این شرایط چه شکلی از سازمانیابی میتواند به تعینیابی بیشتر کمک کند؟ آیا میتوان بهجای «سازمانیابی» به گفتمانی مترقی از مسئلۀ زن و درنهایت، تخیلی مشترک از آینده دست یافت که قابلیت شکل دادن به همبستگی میان گروههای خُردِ زنان و کنشگران فردی را داشته باشد، تا حداقل این تخیل مشترک بتواند تداعیگر جنبش زنان باشد؟
ازاینرو، پرسش قرار دادن نقش جنبش و نهادهای زنان در خیزش ژینا، نقد درونی و بازاندیشی و ارزیابی دوبارۀ نیروهای بالقوه و خط و ربطشان به جریانها و گفتمانهای سیاسی در ایران، منطقه و در سطح جهانی شاید بتواند آغازی بر فکر کردن برای شکل جدیدی از مفهوم همبستگی میان نیروهای زنان باشد که بتوانند اهدافی استراتژیک را در شبکهای از همبستگی پیش ببرند و محقق سازند. بیشک این کار بدون مداخلۀ گروههای خُردِ زنان، کارِ فکری، ارتباط یا همسوسازی با نقشآفرینانی که در خارج از بدنۀ اصلی نهادهای زنان قرار دارند، میسر نخواهد شد.
اما به نظر میرسد پیشنیاز این قسم از همبستگی، شکل دادن به گفتوگوهایی در سطح وسیع میان زنان است که بتواند بهرغم تفاوتهای موجود در میان گروهها و کنشگران مختلف، به دنبال یافتن یا شکل دادن نقاط مشترک باشد که بتوان از دل آن همبستگیای را، که ضرورتِ عاجل امروزمان است، بهتدریج سامان داد.
با این مقدمه، مجموعۀ پیشِ رو، حاصل همین دغدغه بهمنظور گسترش گفتوگوهایی است که بتواند فارغ از فضاهای «دوقطبیشدۀ» رایج، پیش برود و به فهم دغدغههای یکدیگر و همدلیهای بیشتر دامن بزند. چراکه بدون همدلی، همقدمی و همبستگی امکانپذیر نیست و بدون همبستگی، ایجاد تغییر به نفع زنان ناممکن میشود.
همچنین اکثر متنهای مجموعۀ حاضر با دغدغه به رسمیت شناختنِ تفاوتها و با هدف شکل دادن به گفتوگویی برای یافتن نقاط مشترک و همدلانهای است که شاید بتوان در آینده بر پایۀ آنها شکلی از همبستگی را گسترش داد. هرچند که این مجموعه صرفاً توانسته است گفتوگوها را در سطحی محدود سامان دهد، اما با این امید صورت گرفته است که آغازی باشد برای تعمیم و تداوم چنین گفتوگوهایی در سطحی وسیعتر.
با این انگیزهها بود که ستاره و نوشین تلاش کردند از خلال گفتوگو متوجه شوند کجاها و چرا بحث اتنیک میان آنان فاصله میاندازد. آنها به مسائلی همچون شکاف میان حاکمیت و مردم، چالشهای همبستگی در میان گروههای مختلف مردم، ضرورت همبستگی در مقابله با تبعیضها و بهویژه تبعیضهای اتنیکی و جنسیتی و نیز ضرورت ایجاد یک پروژۀ سیاسی با امکان مذاکره و گفتوگوی همهشمولتر پرداختهاند. آنها تلاش کردند در فرازهای مختلف متن، به اختلافنظرهایی که با یکدیگر داشتهاند، تا حد امکان پاسخ دهند و درنهایت با این دغدغه گفتوگویشان را به پایان بردند که وقتی افراد در جایگاهِ «دولت» حرف میزنند، مشکلات آغاز میشود، اما در جایگاه «مردم» ــ یعنی جایگاهی که واقعاً در آن قرار دارند ــ میتوانند راهحلهای عینیتری برای همدلی کردن با یکدیگر و همبستگیِ بیشتر بیابند.
فرشته تلاش کرد بحث مهم جنبشهای افقی را، که از ساختارهای سلسلهمراتبی به دورند، واکاوی انتقادی کند. او ضمن تأیید مزایای خاص کنشگری بهطور مستقل، منفرد و پراکنده، این سؤال را مطرح میکند که در مواقع بحرانی و به وقت نیاز به شکلی از اتحاد و هماهنگی میان نیروها، کنشگری جمعی چطور ممکن است محقق شود؟ او از ضرورت بازاندیشی در آنچه پس از دو سال و نیم از خیزش ژینا از سر گذراندیم میگوید و نسبت به ضعفهای موجود در ساختار خیزشهای بدون کنشگری جمعی، هشدار میدهد.
مهسا و نگین به گفتوگو نشستند تا دریابند از چه راههایی میتوان میان دغدغههای گوناگون و گاه متضاد خود درباره کنشهای فردیِ زنانی که خودشان تفسیری از کنششان ارائه نمیکنند، «همدلی» و اشتراک ایجاد کرد. دغدغه آنها معنا دادن به کنشهای فردی در میانه تحرکات اجتماعی-سیاسی و بهطور مشخص، «زن، زندگی، آزادی» است و به سراغ مورد «آهو دریایی» رفتند. نگین به این پرسش میرسد که وقتی نتوان در جامعهای «همه واقعیت» را گفت، چطور یک روزنامهنگار میتواند به «حقیقت» پایبند باشد؟ دغدغۀ مهسا نیز آن است که چطور مسئله «اخلاق مراقبتی» را به معنابخشی جمعی گره بزند.
فردوس تلاش کرد خشمش را از «عدم مسئولیتپذیری مردان» در قبال ایجاد تغییر در روابط جنسیتی موجود، در قالب گفتوگو با زنانی دیگر همچون خودش، که تجربیاتی از آزار جنسیتی در فضاهای عمومی داشتهاند، محک بزند. در این متن، زنان از شهرهای مختلف (تهران، قم، اصفهان و مشهد) تجربیاتشان را از تغییرات اجتماعی پس از خیزش ژینا به اشتراک گذاشتهاند؛ روایت آنها نه فقط تجربههای فردی زنان را نشان میدهد، که در مقیاس وسیعتر، بهطور ملموس و روان، نشانگر تغییرات اجتماعی در فضاهای عمومی است.
آتنا و معصومه تلاش کردند طی گفتوگویی، به پرسش مشترک خود ــ درمورد اینکه چرا جامعه عدم وجود جنبش زنان را بهطعنه به رخ میکشد ــ از دو زاویۀ متفاوت پاسخ دهند. آنها از چرخههای تکراری در جنبش زنان، گسستها و تداومها در جنبش زنان، نقد تاریخنگاری خطی و کاربردی نبودن آن در تحلیل جنبشهای اجتماعی-سیاسی و نیز مفهوم پیشرفت در تاریخ جنبش زنان گفتهاند. و درنهایت به این نتیجه رسیدند که این پرسش بیپاسخ را به پرسشهای راهگشاتری گره بزنند.
شیما به سراغ این پرسش رفت که چرا فمینیستها نتوانستند در سطح بینالمللی، آنچنان که شایسته است، با خیزش ژینا همبستگی نشان بدهند. او با تحلیل مفاهیم و نشانههای مختلف، همچون حجاب، فلسطین و زبان، از دشواریهای همبستگی در سطح جهانی و ضرورت بازاندیشی در آنها میگوید.
و در آخر، فاطمه کوشید به نقد و بررسی تجربیات مردان از نابرابریهای جنسیتی بپردازد. او در گفتوگو با حسام سلامت، ایمان واقفی و مهدی سلیمانیه به سراغ نقاط عطف آگاهی آنها از تفاوتهای جنسیتی، چگونگی درک رنج و تبعیضهای زنان از منظر آنها، تجربیات فردی در مواجهه با مسائل جنسیتی و سهم مردان در بازتولید نظم جنسیتی رفته است. این میزگرد تضادهای درونی مردان در مواجهه با جامعهای مردسالار را برجسته میکند.
همه این گفتوگوها و بازاندیشیها با این امید در کنار هم قرار گرفتهاند که در آینده، دیگر گروههای خُردِ زنان بتوانند در سطحی وسیعتر، به چنین گفتوگوهایی دامن بزنند تا بتوان از دل آن به قسمی از «همبستگی» در میان کنشگران زن با دیدگاههای گوناگون دست یافت.
نوشته: شورای نویسندگان
زنان امروز
۱۹ اسفند ۱۴۰۳