امروز:   فروردین ۲۶, ۱۴۰۴    

هر کودک خیابانی، سطری‌ است در کیفرخواست نظام

روز، ۱۲ آوریل، روز جهانی کودکان خیابانی‌ است؛ اما نه برای اشک ریختن، نه برای ترحم و نه برای نیکوکاری. امروز، روزی‌ است برای فریاد بر سر نظمی که کودک را به خیابان تبعید می‌کند؛ نظمی که از او نه تنها سرپناه، عشق، امنیت و آموزش، بلکه سوژگی و حق زیستن را هم دریغ می‌کند…

***
ستم طبقاتی و نظم سرمایه‌داری: کودک خیابانی حقش است که کودک خیابانی بماند
کودکان خیابانی، قربانیان خاموش ستم طبقاتی‌اند. در دل مناسبات سرمایه‌داری حاکم بر ایران، فقر و طرد اجتماعی «استثنا» نیستند، بلکه بخشی از عملکرد عادی سیستم‌اند. در نظر سرمایه‌داری، نمی‌ارزد برای تغییر وضعیت کودک خیابانی تلاش و برنامه‌ریزی کرد. کودک خیابانی که سودآوری نمی‌کند، مستحق حقوق انسانی هم نیست. بر فرض که کودک خیابانی، به چرخهٔ کار وارد شده باشد، باید در همان وضعیت تثبیت شود تا با حداقل هزینه، چرخهٔ اقتصاد غیررسمی را بچرخاند. اینکه در قبال نیروی کار مسئولیت تأمین ایمنی، سرپناه، بیمه و غیره نداشته باشی، «منطقی‌تر» است.

آموزش‌وپرورش: کنجکاوی کودکانه و عطش یادگیری‌ات را به گور ببر

مدارس دولتی در ایران به محل اخاذی رسمی از پدر و مادرها تبدیل شده‌اند. پرواضح است که با این شرایط، کودکان خیابانی در مدرسه جایی ندارند. بر فرض هم که ثبت‌نام شوند، مناسبات و روابط بین کادر مدرسه و کودک، بین سایر دانش‌آموزان و کودک و همچنین والدین دانش‌آموزان و کودک، به او فشار اجتماعی مضاعف تحمیل می‌کنند. چون حالا کودک باید مسئول و جوابگوی زندگی ناعادلانه‌ای که به او تحمیل شده‌است باشد؛ او ممکن است به‌خاطر فقیر و فرودست بودن توسط کادر مدرسه تحقیر شود و بچه‌ها نیز طردش کنند. نظام آموزشی به‌جای اینکه گامی در قدرتمندسازی کودک خیابانی بردارد، بازتولیدکنندهٔ نابرابری‌ها و تبعیض‌های طبقاتی است.

پلیس: تو مجرم متولد شده‌ای

خیابان برای این کودکان صحنهٔ جرم‌انگاری است. دولت و شهرداری با دستگیری، جمع‌آوری و سرکوب کودکان خیابانی، بی‌خانمانی را نه فاجعه‌ای اجتماعی، بلکه «تهدید نظم عمومی» می‌دانند. این نهادها به‌جای اذعان مسئولیت خود در برابر قشر آسیب‌پذیر، کسی که باید حمایت شود را «مزاحم» می‌نامند و از حوزهٔ انسانی حذف می‌کنند. کودک خیابانی نه تنها بی‌خانمان است، بلکه بی‌حق، بی‌صدا و بی‌سهم در عرصهٔ سیاست نیز هست. تنها جایی که او سهمی در سیاست می‌یابد، زمانی است که در بزرگسالی انگشت دستانش به‌خاطر دزدی قطع می‌شود یا طناب دار به گردنش می‌افتد. دولت، سرنوشت کودک خیابانی را برای او مقدر کرده‌است: خیابان، زندان، قبرستان.

بدن کودک خیابانی، کیسه‌بوکس دولتمردان سرمایه‌دار؛ چهرهٔ کودک خیابانی، سوژهٔ بیلبوردهای تبلیغاتی خیرین

در این نظم سرکوبگر، بدن کودک کالایی می‌شود برای چرخاندن چرخ اقتصاد غیررسمی: زباله‌گردی، دست‌فروشی و نمایش ترحم برای سود خیریه‌ها. این‌جا دیگر تنها با استثمار اقتصادی مواجه نیستیم، بلکه با مدیریت بدن‌ها طبق نسخهٔ نظم سرمایه‌دارانه و دولت‌هایش سروکار داریم. بیوپولیتیک کودک خیابانی یعنی تصمیم‌گیری دربارهٔ اینکه کدام بدن ارزش دارد، کدام بدن باید خاموش بماند و کدام بدن را می‌توان استثمار کرد تا نظم موجود برقرار بماند.

آسیب‌‌پذیری بی‌انتها

و اگر کودک، مهاجر باشد؟ یا دختر؟ آنگاه این ستم ابعاد تازه‌تری می‌گیرد. کودک افغانستانی در ایران، هم‌زمان با نژادپرستی سیستماتیک، طرد قانونی و تبعیض اجتماعی روبه‌روست. کودک دختر در خیابان، نه‌فقط قربانی فقر و استثمار، بلکه طعمهٔ بالقوهٔ خشونت جنسی است؛ بی‌پناه، بی‌قانون، و بی‌دفاع.

کودک خیابانی، مسئله‌ای انسانی نیست؛ گواهی است بر شکست ایدهٔ حقوق بشر سرمایه‌دارانه. کودک خیابانی نه ابژه‌ای برای ترحم، بلکه نشانه‌ای است از آن‌چه باید درهم‌شکست. اصلاح نظم موجود توهمی بیش نیست و اصرار بر آن، مشارکتی است در تداوم ظلم. نظم موجود سزاوار فروپاشی‌ است؛ و صدای کودک خیابانی، نه نجوا، که آژیر این فروپاشی‌ است./ اینستاگرام مدرسه رهایی

۲۵ فروردین ۱۴۰۴

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی