مقاومت و رنج مضاعف در بند زنان زندان لاکان: در تقاطع هویتهای حاشیهای در گیلان
این نوشته با بهرهگیری از تحلیل فمینیستی با استفاده از نظریه تقاطع به بررسی رنج مضاعف زنان در زندان لاکان پرداخته و بر اهمیت توجه به وضعیت زنان زندانی در جغرافیاهای پیرامونیشده تاکید میکند و نشان میدهد که چگونه سرکوب سیستماتیک نهتنها از طریق ساختارهای پدرسالارانه، اجتماعی، طبقاتی و فرهنگی، بلکه از طریق سازمانها و نهادهای دولتی مانند زندانها، بهطور منحصر به فردی بازتولید میشوند. اهمیت این تحلیل و تأکید بر وضعیت ویژه زنان زندانی در مناطق پیرامونیشده ، زمانی برجستهتر میشود که بدانیم این زندانها در سالهای اخیر به تبعیدگاهی برای زندانیان سیاسی و فمینیست تبدیل شدهاند…./
****
سالومه رحیمی، مهتاب محبوب
انقلابیترین کاری که میتوان انجام داد این است که همیشه با صدای بلند آنچه که اتفاق میافتد را اعلام کنیم. (رزا لوکزامبورگ)
روایتی از رنج مضاعف در زندان زنان لاکان: “بند زنان زندان لاکان پزشک ندارد، حتی پرستار هم ندارد، بلکه فقط یک بهورز دارد که نه آموزش کافی دیده و نه تجربهای درخور توجه دارد. پزشک عمومی تنها یک روز در هفته در بند حاضر میشود، و زندانیان زن او را پزشکی ناآگاه و بیتجربه میدانند. در بخش اداری، یک اتاق بسیار کوچک که تنها گنجایش یک میز و تخت طبی را دارد، بهعنوان بهداری بند زنان استفاده میشود. برای جمعیت ۱۵۰ نفره زندان، این فضا بههیچوجه کافی نیست. بیماری باید به مرحلهی حاد برسد، مثلاً بیمار مشکلات جدی ریوی پیدا کند تا پزشک عمومی بند مردان او را ویزیت کند. در غیر این صورت، بیمار یا در همان شرایط رها میشود یا به بند مردان منتقل میشود، جایی که اطلاعات دقیقی از آن در دست نیست، فقط میدانیم که مثلا حداقل تجهیزات پزشکی برای عکسبرداری وجود دارد. اگر وضعیت بیمار در آنجا نیز وخیم تشخیص داده شود، او را به بیمارستان رازی رشت منتقل میکنند. بسیاری از زنان زندانی در لاکان دچار ریزش موی سکهای هستند، قارچهای پوستی در بند بهشدت شایع است، و هیچ تمهیداتی برای رسیدگی به مسائل بهداشتی و درمانی وجود ندارد. با توجه به بحران اعتیاد در گیلان، زنان معتادی که تصمیم به ترک در زندان لاکان میگیرند، با روشهایی که بیشتر به شکنجههای قرونوسطایی شبیه است، مجبور به ترک میشوند. هیچ پزشکی آنها را ویزیت نمیکند، چراکه در سیستم زندان، آنها «آشغال» محسوب میشوند، بیارزش در حد یک معتاد آشغال. وضعیت بهداشت، سلامت و درمان در زندان زنان لاکان، بحرانی و به شدت غیرانسانی است. با اینکه تجهیزات پزشکی مانند سرم در زندان وجود دارد، بهندرت از آن برای بیماران استفاده میشود، در حالی که در درمانگاههای خارج از زندان، این حداقلترین امکان را از هیچ بیماری دریغ نمیکنند. کیفیت و کمیت غذا هم بهشدت بحرانیست. در بند زنان، برخلاف بند مردان، هیچ دسترسی به پختوپز و آشپزخانه وجود ندارد، که این خود یکی دیگر از جلوههای تبعیض در زندان لاکان است.”
این نوشته با بهرهگیری از تحلیل فمینیستی با استفاده از نظریه تقاطع به بررسی رنج مضاعف زنان در زندان لاکان پرداخته و بر اهمیت توجه به وضعیت زنان زندانی در جغرافیاهای پیرامونیشده تاکید میکند و نشان میدهد که چگونه سرکوب سیستماتیک نهتنها از طریق ساختارهای پدرسالارانه، اجتماعی، طبقاتی و فرهنگی، بلکه از طریق سازمانها و نهادهای دولتی مانند زندانها، بهطور منحصر به فردی بازتولید میشوند. اهمیت این تحلیل و تأکید بر وضعیت ویژه زنان زندانی در مناطق پیرامونیشده ، زمانی برجستهتر میشود که بدانیم این زندانها در سالهای اخیر به تبعیدگاهی برای زندانیان سیاسی و فمینیست تبدیل شدهاند.
کوییرهای فمینیست گروه رودخانه کومباهی در جایگاه گروهی از فمینیستهای ضداستعماری بر اهمیت تحلیل ستمهای ترکیبی که شرایط زیست افراد را تعیین میکنند، تأکید میکنند و نشان میدهند که نظامهای اصلی ستم بهطور متقابل به یکدیگر پیوستهاند. در ادامه تحلیل این گروه فمینیستی، پاتریشیا هیل کالینز، جامعهشناس و استاد مطالعات فمینیستی و فمینیست سیاه، در توضیح ماتریس سلطه میگوید هیچ شکل واحدی از ستم وجود ندارد، بلکه تبعیضهای چندگانه در سیستمهای درهمتنیدهی سلطه، نوع خاصی از سرکوب را برای افراد و گروهها به وجود میآورند. همچنین، کمبرلی کرنشاو، حقوقدان و نظریهپرداز فمینیسم سیاه، با معرفی مفهوم تقاطع نشان میدهد که تبعیض تنها در یک بُعد مانند جنسیت، “نژاد”، ملیت، قومیت یا اتنیسیته اتفاق نمیافتد، بلکه اشکال مختلف ستم در هم تنیده هستند و بهطور همزمان تجربهای پیچیده از سرکوب ایجاد میکنند. بر اساس این مفاهیم، رنج پیچیده و منحصر به فرد انسانها انتزاعی نیست بلکه در بستری از روابط اجتماعی تجربه میشود.
وضعیت زندان زنان لاکان زمانی به اخبار سیاسی راه یافت که آتنا دائمی، کنشگر مدنی و سیاسی، برای اعمال فشارهای بیشتر از زندان اوین تهران به آنجا تبعید شد. بند قرنطینهی این زندان، که تحت عنوان “کانون اصلاح و تربیت زنان” شناخته میشود، در عمل بهجای آنکه محلی برای اصلاح باشد، چنان که ادعای گفتمان حقوقی و قضایی رسمی جمهوری اسلامی است، به فضایی برای ایزوله کردن، اعمال فشار روانی و سرکوب سیستماتیک زنان زندانی تبدیل شده است. این تبعید، بخشی از سیاست گستردهتری برای سرکوب فعالان مدنی است و نشان میدهد که از زندان لاکان بهعنوان ابزاری برای تنبیه مضاعف و در هم شکستن مقاومت زنان زندانی استفاده میشود.
جغرافیای گیلان که از سویی در تصور عامهْ «شمال» و محل سفر و گردشگری است، جایی که میشود در خیابان و طبیعت بیهیچ قیدی چادر زد و آزادیهای فردیای را تجربه کرد که در مرکز برای فرد هزینهزا ست، آنجا که به زندانیان سیاسی میرسد تبعیدگاهی است برای تنبیه. جغرافیایی که در آن تقاطع گفتمان ناسیونالیستی ایرانشهری و گفتمان ستاینده غیرتِ مردانه به عنوان ویژگی مردانگی مطلوب، مرد بیغیرت رشتی را به موضوع جوکهای فارسی بدل کرده، به حکم قاضی پرونده به تبعیدگاه بدل میشود. در نظریهی «اینترسکشنالیتی» و «ماتریس سلطه»، پاتریشیا هیل کالینز توضیح میدهد که حوزههای انضباطی قدرت، ستم را مدیریت میکنند. شیوههای سازمانی نهادهای اجتماعی، روابط قدرت را مدیریت کرده و بر برخی از زیرگروههای جمعیتی کنترل اعمال میکنند. این توضیحات، درک دقیقی از عملکرد زندان لاکان فراهم میآورد؛ جایی که انضباط بهعنوان ابزاری برای مشروعیتبخشی به ستم و بازتولید کنترل بر بدن و ذهن زنان زندانی به کار گرفته میشود. فضای بسته و ایزولهی لاکان، نه تنها زنان را از ارتباط با دنیای بیرون محروم میکند، بلکه محرومیتها و محدودیتهای سیستماتیک نیز به ابزاری برای اعمال فشار مضاعف بدل میشوند.شرایط غیرعادلانه و غیرانسانی در این زندان بهطور خاص بهعنوان سازوکاری عمل میکند که در آن، تنبیه زنان تنها بهعنوان «مجازات» ناشی از محکومیتشان نیست، آن هم در صورتی که روند صدور احکام را عادلانه بدانیم، بلکه بهعنوان ابزاری برای سلطه و تحمیل نظم پدرسالارانه بر بدن و زندگی آنها اعمال میشود. در این ساختار، محرومیت از امکانات اولیه و کنترل مداوم، اطمینان میدهد که مجازاتها در جهت سرکوب و اعمال سلطهی مضاعف بر زنان کار خواهند کرد. در حقیقت، زندان لاکان بهدلیل شرایط نامناسب و امکانات محدود، یکی از بدترین زندانها برای زنان به شمار میرود و همین وضعیت غیرانسانی، آن را به تبعیدگاهی ایدهآل برای اعمال فشار مضاعف بر زندانیان سیاسی و سرکوب سیستماتیک مقاومت آنها تبدیل کرده است. در تقاطع این وضعیت حاشیهای و جنسیت زندانیان، وضعیت زندان لاکان با تبعید آتنا دائمی از زندان اوین به این زندان در اسفند ۱۳۹۹ و افشاگریها و اعتراضهای او به وضعیت این زندان، به رسانهها راه یافت و پیش از آن زندان لاکان تنها یک زندان حاشیهای در گیلان بود که کمتر کسی به شرایط و استانداردهای آن توجه میکرد. این اعتراضها بهسرعت منجر به قطع ارتباط او با زندانیان دیگر و قطع شدن حق تماسش شد. تهدید به مرگ در زندان لاکان امری عادی است. چنان که پدر آتنا دائمی در آن زمان در صفحه توییتر خود نوشت: «دارو و لوازم شخصی آتنا به او تحویل داده نشده و هنوز اسم او در سیستم زندان ثبت نشده است، و او از طرف عدهای تهدید به مرگ شده است. گفتهاند اسمت ثبت نشده، مراقب باش سربهنیست نشوی.» در این زندان، اصل تفکیک جرائم وجود ندارد و تمامی زندانیان در یک فضای مشترک نگهداری میشوند. پیش از این، در اسفند ۱۳۹۸، بیدارزنی گزارشی از شرایط این زندان منتشر کرده بود.
در تابستان ۱۴۰۱، پس از قتل ژینا مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، اعتراضات بهویژه با شعارهای ژن، ژیان، ئازادی در سراسر ایران گسترش یافت. در این اعتراضات که از کردستان آغاز شد سه جغرافیای دیگر در ایران با شدت بیشتری نسبت به سایر مناطق مقاومت کرد: بلوچستان، تهران و گیلان. بیشترین مرگها در اثر خشونت دولتی در استانهای سیستان و بلوچستان، مازندران، کردستان، تهران و گیلان اتفاق افتاده است. در آستانه سالگرد خیزش انقلابی، ۱۲ فعال در گیلان بازداشت شدند. اداره اطلاعات گیلان این بازداشتها را بهعنوان بخشی از یک گروه “اغتشاشگر” توصیف کرده و آنان را به برنامهریزی برای اغتشاش و تماس با خانوادههای کشتهشدگان آبان ۹۸ متهم کرد.در نهایت، متهمان در دادگاه بدوی جمعاً به بیش از ۶۰ سال زندان محکوم شدند و سنگینترین حکم، محکومیت زهره دادرس به بیش از ۹ سال حبس بود. در ماههای اخیر، برخی از این فعالان آزاد شده یا به مرخصی آمدهاند، اما زهره دادرس، زهرا دادرس و شیوا شاهسیاه همچنان حبس خود را در زندان لاکان میگذرانند. به این گروه زنان زندانی، شریفه محمدی، فعال کارگری محکوم به اعدام که سالهاست ساکن گیلان است، اضافه شده است.این زنان تنها زندانیان سیاسی زندان لاکان نبودهاند. سارا دلدار، پرستار ۳۲ ساله، بهدلیل فعالیتش در شبکههای اجتماعی در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ زندانی شد. یک سال پس از اعتراضات، او به زندان منتقل شد و در دوران حبس خود شکنجههای شدیدی را تحمل کرد که وضعیت جسمانی او را وخیمتر کرد. سارا از جراحات ناشی از ساچمههایی که بهدرستی درمان نشده بودند، رنج میبرد.
در دیماه ۱۴۰۲، مقامات او را بهطور مشروط برای درمان آزاد کردند، اما عفونتها تا آن زمان آسیبهای غیرقابل جبرانی وارد کرده بودند و پس از شش ماه رنج، سارا جان خود را از دست داد.
در پی زندانی و محاکمه شدن فعالان زن، وضعیت غیرانسانی، غیراستاندارد و ناعادلانهی زندان لاکان بارها مورد توجه قرار گرفته است. زهره دادرس، فمینیست و فارغالتحصیل علوم سیاسی، در توصیف این زندان مینویسد:
“در زندان لاکان صحبت از حداقلها نیست. در این زندان، چیزی اصلاً وجود ندارد. آشپزخانهای برای پختن یک تخممرغ ساده نیست. بوی شدید زباله سراوان، بهویژه در روزهای گرم، فضای محوطه و بند را پر میکند. هیچ فضای سبز و باغچهای در محوطه نیست، در حالی که زندان دقیقاً وسط جنگلهای هیرکانی قرار دارد. آب بو میدهد و بسیاری از زنان دربند ما انواع عفونتها را تجربه میکنند. فروشگاه زندان یک اتاق کوچک است و حتی حداقلها را تأمین نمیکند.”
رعایت نشدن اصل تفکیک جرایم در زندان لاکان موجب شده است که فعالان فمینیستی نه تنها محرومیتها و محدودیتهای سیستماتیک را در حوزهی انضباطی قدرت دولتی بهعنوان ابزار سرکوب و فشار تجربه کنند، بلکه نقش مهمی در خبررسانی، تحلیل و مبارزه با این سیستم ایفا کنند. مشاهدهی وضعیت اقتصادی نابسامان زندان و همزیستی با زنان متهم به جرایم عمومی که در تقاطع “طبقه، اتنیک و جنسیت” تحت ستم قرار دارند، به فعالان فمینیست امکان داده است که مشاهدات خود را تحلیل و مستندسازی کنند. این فعالان نهتنها بهطور فردی، بلکه بهصورت جمعی، هزینههای مضاعف و پیچیدهای را در رویارویی با وضعیت زندان لاکان متحمل میشوند. دیدهبان آزار در گزارشی از نشست ۲۵ نوامبر در زندان زنان لاکان، از گفتوگوی صمیمانهی زهره دادرس، زهرا دادرس، فروغ سمیعنیا، شریفه محمدی، آزاده چاوشیان و شیوا شاهسیاه با جمعی از زندانیان سیاسی و جرایم عمومی خبر داد. در این نشست، تعامل و تبادل نظر دربارهی خشونتهای جنسی و جنسیتی در تبعیضهای سیستماتیک و اشکال مختلف سرکوب صورت گرفت و بر ماهیت سیاسی تحقیرهای سیستماتیک علیه زنان تأکید شد.
بر رنج مضاعف دربند زنان زندان لاکان در تقاطع هویتهای به حاشیه راندهشده در گیلان در روایتهای متعدد و متفاوتی تأکید شده است. بر اساس این روایتها، زندانیان در لاکان در شرایط غیرمعمول و با تعداد زیاد در یک بند نگهداری میشوند. این زندان چهار سالن دارد که هرکدام برای مقاصد مختلف تخصیص یافتهاند: “سالن اعتکاف برای بازداشتیها، سالن کوثر برای جرایم سنگین، سالن شکیبایی برای محکومان دیگر، و کانون که مخصوص قرنطینه بود. ابتدا سالن کانون به زندانیان سیاسی اختصاص یافت، اما پس از اعتراضات گسترده، این سالن دیگر بهعنوان قرنطینه استفاده نشد و زندانیان جدید، بهجای گذراندن دوران قرنطینه، مستقیماً وارد بند شدند که برخلاف قوانین زندان است. قرنطینه فضایی است که اگر زندانی به بیماریای مبتلا باشد در مدت قرنطینه مشخص میشود و به داخل بند منتقل نمیشود. وضعیت سلامت در زندان لاکان بسیار نامطلوب است. ظرفیت اتاقها متفاوت است و از ۲۸ تا ۳۵- ۳۴نفر متغیر است، در اتاقهایی که جمعیت کمتر است، نظم بیشتری برقرار است، اما در برخی اتاقها تعداد ساکنان به تا ۵۳ نفر نیز میرسد که در این شرایط، نظم و ترتیب وجود ندارد و بسیاری از امکانات به آنها نمیرسد. هر اتاق یک رابط دارد که به او “مادر اتاق” میگویند. این شخص مسئول دریافت سهمیهها و جیرهها است و اگر قلدر باشد، میتواند سهمیهی دیگران را ندهد. بنابراین، دسترسی زندانیان به سهمیهها بسته به نظم یا بینظمی و قلدری مادر اتاق متفاوت است. این مسئله شامل نوار بهداشتی، که یکی از ملزومات و بدیهیات بهداشتی است، نیز میشود. زنان مواد اولیهی آشپزی دریافت نمیکنند، امکان آشپزی برای آنها وجود ندارد، در حالی که مردان این امکان را دارند. در هر بندی از زندان لاکان، برای مردان آشپزخانهای وجود دارد که در اختیار زندانیان قرار میگیرد. کیفیت، تنوع، بهداشت و کمیت غذا بسیار پایین است.”
فروغ سمیعنیا از تجربهی شخصی و سیاسی خود در لاکان چنین مینویسد:”روز جهانی زن فرا رسیده و من به زنانی میاندیشم که در سال گذشته همنشینشان بودهام، به زندانی که محل زندگیشان شده و به خواستههایشان که خود زندگی است. زنانی که عصیان کردند و از ستمهایی که در خانه میدیدند فرار کردند و حالا گاه در زندان لاکان میخوابند و گاهی زیر پلهای رشت. البته خودشان میگفتند آزادی زیباست، حتی اگر مجبور باشی زیر پل بخوابی. زنانی که قاتلاند، چون قانون به آنها اجازهی طلاق نداده و خانواده هم مانع بزرگی برای طلاقشان بود. زنانی که سالهای زیادی در زنداناند و وقتی تماس میگیرند، اول میپرسند «تو کدوم خیابونی؟ الان خیابون چه شکلیه؟» اما میگویند اگر به عقب برگردم باز هم میکشم چون راه دیگری نبود.
زنانی که در تبعیدگاهی با بدترین شرایط زندگی میکنند. غذای کافی برای خوردن ندارند و اساساً برای کسی هم این وضعیت مهم نیست، چون عدهای آنها را خلافکار میدانند و بیاهمیت جلوه میدهند.” فروغ اینجا از تروما و رنج فردی و جمعی سخن میگوید که حاصل مشاهدات و فعالیتهای فمینیستی او در زندان لاکان است.
سهشنبههای اعتراضی، و پیوستن به اعتراضات زندانیان زن به اعدام یکی دیگر از جنبههای مقاومت و مبارزات فمنیستهای زندان لاکان است. اعتصاب غذای زندانیان، که هر سهشنبه برای اعتراض به حکم اعدام و جلب توجه افکار عمومی داخلی و بینالمللی به مسئلهی مجازات اعدام برگزار میشود، در شرایطی که این زنان از سوء بهداشت، سوء تغذیه، فشار روانی و محدودیتهای فضای آزاد برای دسترسی به نور و هوای تازه رنج میبرند، رنجی مضاعف است که مقاومت و ایستادگیشان را با هزینههای فیزیکی و سلامتی بیشتری همراه میکند. زهرا دادرس در روایت دیگری از وضعیت زندانیان در لاکان میگوید:”فردی که به اتهام قتل همسر خود زندانی است، از خشونتهای خانگی، از آزارهای جسمانی و روانی، خیانت، و فروخته شدن فرزند شیرخوارهاش توسط همسر خود میگوید… زنی که توسط دوست خود ربوده شده و در خارج از شهر او را تا حد مرگ کتک زدهاند، با چاقوی همان مرد حملهکننده از خود دفاع کرده و حالا نمیداند که چه چیزی در انتظارش است؛ طناب دار، پرداخت خونبها یا هر چیز دیگر.” آتنا دائمی در مصاحبهای با رادیو زمانه تاکید میکند «اهمال در رسیدگی به پرونده حقوقی زنان زندانی»، «زیر پا گذاشتن حقوق اولیه زنان»، «سوءاستفاده از وضعیت مادران زندانی»، «آزارهای کلامی» و «بیتوجهی به نیازهای بهداشتی و خوراکی زنان زندانی» تنها برخی از مواردی است که بر اساس مشاهدات و تجربیات خود در بند زنان را غیر قابل قیاس با مردان زندانی توضیح داد: ” نمیخواهم بگویم وضعیت رسیدگی به پرونده مردان، ایدهآل است اما حتی در همان اندازه هم برای زنان اتفاق نمیافتد.”
او بخشی از مستند خود دربارهی وضعیت افراد جامعهی الجیبیتی+ در زندانهای ایران صحبت میکند. او روایت زنی لزبین را نقل میکند که سواد خواندن و نوشتن نداشت اما برای دریافت مرخصی، مجبور شد با برادر پارتنرش ازدواج کند.
این روایتها، همگی نشاندهندهی شرایط سخت و غیرانسانیای هستند که زنان زندانی در زندان لاکان تجربه میکنند. لاکان نهتنها یک زندان، بلکه مکانی برای سرکوب، فشار مضاعف و درهم شکستن مقاومت زنان زندانی است.
حمیده زراعی، یکی دیگر از تبعیدیان، صبح زود برای اعلام حضور به دادسرای انقلاب رشت رفت، بیآنکه بداند تا شب خود را در سلول انفرادی زندان لاکان خواهد یافت. او تصور نمیکرد که یک مراجعهی ساده به دادسرای رشت، آغاز کابوسی طولانی باشد. اعتراضش به توقیف تلفن همراه، با ضربوشتم وحشیانه و بستن دست و پایش بر روی میز دادستان پاسخ داده شد. پس از انتقال به لاکان، او را به سلول انفرادی بردند، جایی که زندانیان دیگر با خشونت موهایش را کشیدند و انگشتانش را میان در له کردند. چند روز بعد، مقامات زندان تلاش کردند او را به بیمارستان روانی منتقل کنند، اما پزشکان از پذیرش او سر باز زدند. بر اساس روایت او در میان دیوارهای سرد و بیرحم لاکان، زنان تحت فشارهای روانی، محرومیت از امکانات بهداشتی و غذایی، و روزهداری اجباری قرار دارند، اما حتی در دل این تاریکی، مقاومت هنوز زنده است.
آنچه در دهههای اخیر با تغییر وضعیت در گیلان رخ داده زنان را به نحوی مضاعف بیقدرت کرده است. اقتصاد مبتنی بر کشاورزی به نیروی کار زنان اتکا داشت و منظور ما از این گزاره این نیست که برابری میان جنسیتها در اقتصاد کشاورزی حاکم بوده است. با این همه، وضعیت حاکم بر اقتصاد گیلان که به سوداگری زمین دست بالا را داده است زنان را بیش از پیش حاشیهای کرده. در شرایطی که مردان برای سرنوشت دارایی خانواده تصمیم میگیرند اصل ارث بر مبنای قوانین اسلامی سهم زنان را در هر نسل مدام کوچکتر و تأثیرشان را محدودتر میکند. زنان در بازار کار نیروی کار ارزانی هستند که امکان چانهزنی مردان بر سر دستمزد را به خطر میاندازند. محل سکونت خانوادههایی که از زمین امرار معاش میکردند امروز به کارگاههای مونتاژ غیررسمی کالاهای چینی تبدیل شده است. تحصیلات و آگاهی زنان که در شرایطی دیگر میتواند رهاییبخش باشد در این شرایط تنها محل نزاع میان زنان و جنسیت مردانه را به نقطهای بحرانیتر کشانده است. در حالی که جهان به سوی سیاستهای فاشیستی اقتصادی-سیاسی پیش میرود، خبرهای داخلی وضعیت اقتصادی گیلان را بحرانی توصیف کردهاند و تأکید دارند که این بحران توانایی تأمین نیازهای اساسی زندگی مردم را کاهش داده است. در چنین شرایطی، نگرانی دربارهی وضعیت زنان زندانی در لاکان و ضرورت پرداختن به ستمهای مضاعف، وظیفهای فمینیستی و ضروری است.
در پایان: انقلاب ژینا، اعتراضات زنان زیویش أزایی لحظهای را بازنمایی میکند که به تعبیر گرامشی، کهنه در حال مرگ بود و نو هنوز نتوانسته بود متولد شود؛ لحظهای که تمامی آنچه جامعه بهعنوان پیشفرض میپذیرفت، به چالش کشیده شد. این لحظه، ظرفیتی جمعی را برای خلق ساختارها، هنجارها، و معانی اجتماعی و سیاسی فراخواند، ظرفیتی که کورنلیوس کاستوریادیس آن را تخیل سیاسی مینامد؛ نیرویی خلاق که به جامعه اجازه میدهد، بدون وابستگی به منابع بیرونی مانند طبیعت، خدا، یا قوانین تاریخی از پیش تعیینشده، نهادها و ارزشهای خود را مورد پرسش، بازآفرینی و دگرگونسازی قرار دهد. این نیروی خلاق را میتوان در تدوین مانیفستها و منشورهای پس از انقلاب ژینا توسط گروههای مختلف مشاهده کرد: از تدوین لایحه حقوقی زنان توسط «همبود فمینیستی ایران» تا مطالبات زنان در بیانیهی «جمعی از فعالین زن» که خواستار تشکیل شوراهای محلی و منطقهای زنان بهعنوان مطالبهی اساسی شده بودند، درحالیکه به روشنی تأکید میکردند: «پیشاپیش آگاهیم که این خواسته محقق نخواهد شد، مگر با تغییر ماهیت حکمرانی کنونی و تبدیل آن به حکومت شورایی.»
با فروکش کردن جنبش در خیابان، عرصهی پرورش تخیلِ سیاسیِ آرمانگرایانه محدودتر شد، اما زندانها به کانونی برای مقاومت، نمایش عاملیت، و تحقق تخیل سیاسی بدل شدند. زندان لاکان یکی از مراکز این مقاومت است، جایی که زنان، میان سرکوب و فشارهای سیستماتیک، همچنان به زیستن و بازتعریف کنش سیاسی خود ادامه میدهند. بررسی شیوههای مقاومت آنان در زندان، و بازخوانی متونی که این زندانیان منتشر کردهاند، به ما تصویری از عاملیت و تخیل سیاسی در دل سرکوب میدهد. این زنان با تاکید بر نقش خلاقیت و خودمختاری انسان در شکلگیری واقعیتهای سیاسی حتی در شرایط زندان نشان میدهند که جوامع میتوانند از طریق تخیل و کنش جمعی، نظمهای سیاسی خود را بازآفرینی کنند. زندانیان زن در لاکان، با مقاومت، نوشتن، و مبارزه، نهتنها در برابر سرکوب سیستماتیک ایستادگی میکنند، بلکه با به چالش کشیدن مشخص دوگانه زندانی سیاسی و زندانی جرائم عادی، تخیل سیاسی ضد سلسلهمراتب را به مقاومتی عیان و روزمره در دل تاریکی و انزوا بدل میسازند.
۲۸ اسفند ۱۴۰۳