امروز:   فروردین ۲۷, ۱۴۰۴    

جنبش زن، زندگی، آزادی: دستاوردها، نقدها و چالش‌های آن در آینده

جنبش زن، زندگی، آزادی زیست جهان سنتی جامعه ایران را تغییر داد و نسلی که مهم‌ترین نیروی کنشگر و رانش آن به‌شمار می‌رفت، در گسستی غیر قابل ترمیم با قدرت مستقر تلاش کرد به‌روش خود به وضعیت موجود اعتراض و بدان پایان بخشد…

***

ایران فردا: شاید به جرات بتوان تاریخ چهل و اندی سال جمهوری اسلامی را به قبل از مهسا و بعد از مهسا تقسیم کرد. در همین راستا تحلیل، بررسی ابعاد مختلف و متنوع این جنبش و تاثیراتی که برجای نهاد تا اطلاع ثانوی در دستور کار نیروها و جریان‌های سیاسی قرار دارد و ضرورت دارد به گونه‌ی عمیق به آن پرداخته شود . گفتگوی زیر با دکتر ناهید مطیع تلاشی در همین راستا است که شما را به مطالعه‌ی آن دعوت می‌کنیم:

۱️⃣بعد از گذشت دو سال و اندی از جنبش زن زندگی آزادی، جمع بندی شما از دستاوردهای این جنبش چیست، آیا این جنبش توانسته است دستاورد های تثبیت شده ای داشته باشد؟ آیا معتقدید لایه هایی از آن هنوز فعال است و به نقش آفرینی اش ادامه می دهد و یا آن را پایان یافته تلقی می کنید؟

به نظر من مهم‌ترین دستاورد این جنبش، عرفی سازی عمومی حق زنان بربدن خود است. به عبارتی وقتی در اوایل انقلاب حجاب اجباری شد، می دانیم که برخی از طبقات اجتماعی و زنان با آن مخالف بودند و تظاهرات گسترده ای هم بر علیه اش داشتند که البته سرکوب شد و حجاب با اجبار عمومی شد. در واقع عرف انتخاب پوشش توسط زنان در همه این سال ها از بین نرفته بود و زنان و گروه هایی از جامعه که مخالف آن بودند، در فضای خصوصی و گرد همایی های خانگی خود، لباس و آرایش مطلوب خودشان را انتخاب می کردند، اغلب می رقصیدند و آواز می خوانند و کلا کدهای اسلامی را به کار نمی برند. همینطور در فضای عمومی که حجاب اجباری بر زنان تحمیل شد همواره زنان اشکال متنوع و خلاقی را علی رغم همه بگیر و ببند ها برای مقابله با این اجبار به کار بردند. اما دستاورد جنبش زن زندگی آزادی که به نظرم برگشت پذیر نیست این است که یک جور عرفی سازی عمومی از حق انتخاب پوشش زنان در سطوح مختلف جامعه قابل دیده شدن هست. به این معنا که حکومت دیگر نمی تواند در همه حوزه های عمومی که زنان در آنها بی حجاب اند، ازجمله خیابان، محل کار، تفرجگاه‌ها، رستوران ها، بانک ها و پایانه های مسافرتی، خودروهای شخصی، بازار ها و مراکز تجاری، سمینارها و کنفرانس های عمومی و صفحات مجازی اقدام به بگیر و ببند کند. از طرف دیگر گستردگی بی حجابی در این جایگاه ها به معنی یکجور عرفی سازی عمومی است. یعنی نه فقط زنان بلکه گردانندگان این جایگاه ها با این عرفی سازی همراه اند. گاه ندیده اش می گیرند و گاهی هم جریمه و پلمپ می شوند ولی در مقابل اش نمی ایستند. اگر هم از زنان بخواهند که حجاب شان را سر کنند، با عذر و بهانه های دیگری است. حتی می بینیم که بخشی از حاکمیت که شاید هوشمند تر است، این عرفی سازی را پذیرفته و عملا اعلام می کند قوانین حجابی که غیرمردمی است را اعمال نمی کند. یادمان باشد در همه سال‌های بعد از انقلاب، حکومت های مختلف رویکردی یکدست نسبت به حجاب اجباری داشتند ‌و از ابراز نظر مخالف با آن اجتناب می کردند.

دستاورد دیگر این جنبش همراهی نهاد ها دیگر با آن است. سازمان های مثل انجمن های پزشکی و روانپزشکی ، بازیگران و متولیان درخانه سینما، وکلای دادگستری، انجمن های دانشجویی، معلمان و استادان دانشگاه، شوراهای تشکل های صنفی و کارگری از این جنبش در بزنگاه های مختلف حمایت کرده و در برابر فشار حاکمیت ایستادگی می کنند. یعنی جنبش زنان و گروهای درگیرآن در این مبارزه تنها نیست. علاوه بر حمایت های سازمانی، مردم کوچه و بازار و بخصوص مردان جوان گاه آشکارا و گاه پنهان از زنانی که بی حجاب اند، حمایت کرده و تاوان می پردازند. ازآخرین همراهی ها می توان به مهدی یراحی اشاره کرد که به خاطر خواندن آهنگی درباره روسری زنان، متحمل مجازات شلاق شد.‌ مجازاتی که آنرا با اعلام اینکه آزادی بهایی دارد، پذیرفت.

دستاورد دیگر جهانی شدن این جنبش است. یعنی تا قبل از این حق انتخاب زنان ایران بر پوشش و بدن شان، شاید اینجا و آنجا در نتیجه کمپین هایی در سطح جهان مطرح می شد ولی این جنبش به یک نماد و الگوی جهانی تبدیل شد که نه تنها زنان سایر کشورها بلکه مردم جهان را متاثر کرد، بلکه جلوه ای پیشرو و الهام بخش داشت. تا قبل از این، مبارزه زنان ایرانی برای جلب توجه و همراهی جهان بخصوص جهان پیشرفته در صدر خبرها قرارمیگرفت. درجنبش زن زندگی آزادی، به مبارزه ای تبدیل شد که می توان از آن برای پیشبرد مبارزات زنان در کشورهای دیگر الهام گرفت. اگر در گذشته محور کمپین های زنان برای جلب توجه سیاستمداران کشورهای غربی بود، در نتیجه جنبش زن زندگی آزادی، کنشگران و مردم در این کشورها، با آن هماهنگ شده واشکال مختلف مشارکت کردند.

دستاورد دیگری که شاید کمتر به آن پرداخته شده است و پس از فروکش این جنبش و سرکوب اش شدت گرفت، ترویج امر مراقبت فردی وهمین طور مراقبت جمعی در میان کنشگران این جنبش هست. در واقع کنشگرانی که در این جنبش به نوعی صدمه دیدند و مورد انواع سرکوب -زندان و حمله و وحشت فزایی- قرار گرفته بودند، توسط گروه دیگری از کنشگران مورد مراقبت قرار گرفتند. این مراقبت ها گاه جنبه فردی و روانی و گاه جنبه مادی داشته است. از جمله این مراقبت ها می توان به مراقبت پزشکی، روحی و روانی، قضایی و‌حقوقی، و کمک برای مهاجرت به مکان امن اشاره کرد. راه اندازی بازارهای محلی، فاند ریزرها و تخصیص منابع آن برای کمک به آسیب دیدگان شکل دیگری از مراقبت مادی است.

نکته بعدی این هست که جنبش ها تا وقتی به آنچه برایش مبارزه می کنند نرسند، کاملا از بین نمی روند چرا که یک فرایند هستند که گاهی پر رنگ می شوند و گاهی هم کمرنگ. البته در این میانه بنابر شرایط سرکوب ممکن است به نظر خاکستر شوند. در حال حاضر به نظرم این جنبش در شکل پیشین خود یعنی به صورت ناجنبش های فردی و جمعی در حال حرکت است و ادامه دارد. منتهی نباید فراموش کرد که مبارزه برای برابری جنسیتی در نظام های مرد سالار بسیار شکننده است و بنابر قدرت سرکوب این نظام ها و توان مبارزه برای برابری تا سال ها می تواند در کش و قوس باشد.

۲️⃣آیا فکر می کنید اشخاص یا فعالان جنبش زنان در سمت و سودهی تحرکات کنونی جنبش زنان نقش فعال داشته و یا اینکه جنبش زن ،زندگی ،آزادی بدون توجه به این نیروها خودش مستقلا به کنش و واکنش پرداخت؟

به طور کلی فکر می کنم همه زنانی که برای آزادی و زندگی عرفی خودشان در این چند دهه مبارزه کردند و اغلب هم دیده نشدند، بذرظهور این جنبش را فراهم کرده اند. در مورد فعالین قبلی یا « سنتی» جنبش زنان هم همین طور هست. ولی اولا جنبش زن زندگی آزادی محورهایی داشت که فعالان سنتی جنبش زنان تا مدت ها نسبت به آن بی اعتنا بودند و یا آنها را مهم نمی دانستند. مساله حجاب اجباری و همین طور فراتر از آن پوشش و آرایش زنان، رقصیدن و آواز خوانی زنان و دختران جوان مورد توجه جنبش زنان «سنتی» نبود. گروه های «سنتی» جنبش زنان به نظر من گاها به دلیل غلبه یک جور ایدئولوژی چپ گرا اصولا پوشش و آرایش آزادانه زنان و دختران جوان را که متاثر از فرهنگ غربی بود، استعماری و غربزده تلفی می کردند. و بنابراین نه تنها اینها محور مبارزه نبود بلکه گاهی در گردهمایی های درونی آن را علنا نقد می کردند.

کلا به نظرم می رسد از این نقطه نظر عموم زنان و دختران جوانی که به نوعی عضو جنبش زنان هم نبودند سردمدار جنبش زن زندگی آزادی شدند. چون بنابر عرف زمانه و همه گیری شبکه های اجتماعی، دیده شدن و مقبول بودن به جزیی از هویت این گروه از زنان گره خورده است.

درواقع همانطور که مادران این دختران جوان، انتخاب های شخصی خود را در خانه و گردهمایی های خانوادگی به نمایش می گذاشتند، نسل جوان امروز این محدودیت ها را در فضای عمومی بر نمی تافت و قبلا در برخی فضا های عمومی مثل فضای عمومی برج ها، مراکز تجاری، محله ها، پارک ها و اکانت های مجازی آزادانه زیسته بود. بسیاری از آنها با گذر ازکدهای اسلامی، تصویر بخشی از زندگی روزمره خود را که حاوی تمایلات، نیازها و سبک زندگی روزمره شان بود در این جایگاه ها به نمایش گذاشته و روایت می کردند. به این ترتیب نحوه پوشش برای این نسل فراتر از حق، به نوعی هویت خواهی تبدیل شد. رسیدگی به ظاهرو پوشش، آرایش صورت، و استفاده از انواع و اقسام لوازم زیبایی ساز که در میان فعالان سنتی جنبش تایید نمی شد در میان نسل جوان و عموم زنان مقبول شد. تا جایی که امروزه همان فعالان قدیمی یا «سنتی» هم آراستگی ظاهری را رعایت می کنند.

تفاوت دیگر در شکل دهی این جنبش هاست. در حالیکه جنبش سنتی زنان جمع گرا، تشکل خواه، و مطالبه گر بودند، دختران جوان در جنبش زن زندگی آزادی ، فرد محور، متکثرو معترض اند. دیده شدن برایشان مهم است. با کنشگران خارج از کشور از طریق شبکه های اجتماعی تعامل دارند، و خواهان عبور از کدهای اسلامی اند.

تفاوت بعدی در این است که دامنه جنبش زن زندگی آزادی فراتر از مرکز و شهرهای برخوردار پیش رفت و قومیت های شهرهای غیرمرکزی را هم دربرگرفت. همین امر شاید مساله رهبری مرکز را تحت الشعاع قرارداد. به طوری که موضوع رهبری به کلی معنایی متفاوت ازقبل یافت. در جنبش «سنتی»زنان به طول معمول رهبران کسانی بودند که دارای سابقه و تجربه و تعامل با یکدیگر بودند. اما در جنبش زن زندگی آزادی ، دختران جوانی که اغلب بسیار جوان ، بدون پیشینه در جنبش زنان و بدون حتی آشنایی و تعامل با دیگر دختران به رهبران جنبش تبدیل شدند. این ها رهبرانی بودند که جان شان را در این جنبش از دست دادند، و بعد از آن از سوی مردم به رهبری برگزیده شدند.

۳️⃣آینده جنبش زنان را چگونه می بینید و این جنبش چه چالش هایی را در پیش رو دارد؟

این چالش ها برخی کلی و عمومی اند و برخی هم درونی و گروهی. به نظرم در حوزه عمومی آنچه جنبش زنان و کلا همه گروه های مدنی و مردم ایران را تهدید می کند ادامه سیاست های حکومتی برای سرکوب و زندانی کردن فعالان است. در اینجا جنبش زنان باید بتواند استراتژی هایی را برای در امان ماندن و محفوظ شدن طراحی کند.

همانطور که سازمان ملل شعار امسال را اقدام برای برابری نامید فکر می کنم جنبش زنان ایران هم می تواند در کنار آگاهی بخشی و دانش افزایی، اقدامات محوری برای بهبود شرایط زنان داشته باشد. تلاش برای همگرایی فعالان جنبش زنان، اقدامات حمایتی پیشگیرانه بخصوص در حوزه خشونت می تواند از جمله این اقدامات باشد.‌

بعلاوه با توجه به خطیر بودن شرایط امروز که گاه تا بروز جنگ و تحمیل آن بر مردم قابل پیش بینی است، جنبش زنان باید بتواند استراتژی های تاب آوری را پیاده کند. این تلاش نه به معنای تحمل این شرایط سخت بلکه تاب آوری باید به معنای توانایی برای تغیر برحسب شرایط روز باشد. برای نمونه دیدیم که گروهای دیگری از کنشگران بودند که از آسیب دیدگان این جنبش اخیر به اشکال مختلف حمایت کرده و به توامندسازی آنان کمک‌ کردند.

گذشته از آن به نظرم جنبش زنان باید نسبت به موج فزاینده خشونت خانگی زنان واکنش های مدنی داشته باشد. چه به شکل پیشگیرانه و چه به شکل مراقبت خواهانه می توان اقدامات حمایتی محله محور پیاده کرد که مطمئن هستم که از دیر باز و هم اکنون هم در شهرهای کوچک در سراسر ایران به همت همه اقشارمردم وجود دارد .

جنبش زنان ایران همین طور باید از حمایت و کمک همه مردان آزادی خواه و برابر طلب به طور مستمر و با خلق استراتژی های حمایتی بهره ببرد. بعلاوه با توجه به اینکه مطالبه گری از حکومت با محوریت اصلاح ساختارهای حکومتی امروزه تقریبا با توجه به شکاف میان حکومت و مردم غیر ممکن شده است، جنبش زنان می تواند با اتکا به نیروی خود، ظرفیت های درونی خود را افزایش دهد، این ظرفیت سازی با رویکردی نقادانه ازخود فعالان جنبش زنان می تواند شروع شود. نقدی که هدف اش نه افشا گری بلکه شناخت و پذیرش نقص ها و نقاط قوت اش باشد. در ظرفیت سازی همچنین هدف ساختن رابطه ای مبتنی بر رهبران و طرفداران نیست، بلکه مشارکت همه افرادی است که برای یک اقدام حیاتی و مهم با هم فعالیت می کنند.

در حوزه درونی، فعالان سنتی که تجارب بیشتری دارند باید پذیرای نقد فعالان جوان‌تر باشند و به اشتباه و نقصان های خود صحه گذاشته و از آن عبور کند. به یاد داشته باشیم بخشی از فعالان به دلیل سرکوب داخلی به خارج از مرزهای ایران رانده شده اند ولی هنوز خواهان آزادی و برابری اند و در این زمینه فعال اند. به عبارتی به غیر از گروه های نسلی، فعالان زن را امروزه در همه گروه های صنفی مثل معلم ها، پزشکان، دانشجویان، کارگران، هنرمندان ‌و… چه در داخل ایران و چه در خارج می توان یافت.

در موضوع رهبری اگر چه جنبش زنان همواره به طور آرمانی از رهبری شبکه ای و گروهی دفاع کرده است ولی عملا کسانی هستند که یا خود را رهبر می دانند و یا گروه طرفدارانشان ایشان را رهبر می دانند. توجه به این موضوع به نظرم یکی از چالش های اصلی و فعلی جنبش زنان بخصوص در میان قدیمی ترهاست.‌ به عبارتی نقد دختران جوان ترو ایده هایشان را باید پذیرا شد. به یاد داشته باشیم رهبری تا زمانی می تواند معتبر باشد که برخاسته از نیازها و تعاملی مداوم با گروهای مختلف در جنبش زنان باشد. درغیراین صورت شکافی پرنشدنی ایجاد خواهد شد.

امیدوارم امروزه پس از گذشت دوسال و نیم از جنبش زن زندگی آزادی هم فعالان قدیم جنبش زنان و هم کنشگران این جنبش بتوانند با هم تعامل کرده و همگرا شوند. در این صورت است که این جنبش توانمند و مستمر می تواند رو به جلو حرکت کند، یعنی با تبعیض های جنسیتی، قومی، طبقاتی، وهویتی و همینطور مصادیق دیکتاتوری مذهبی مبارزه کند. / ایران فردا

۲۵ فروردین ۱۴۰۴

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی