اعدام در جمهوری اسلامی ؛ خشونت نمادین وباز تولید قدرت
در سالهای اخیر، افزایش چشمگیر احکام و اجرای اعدام در ایران، بهویژه پس از اعتراضات سراسری اخیر، پرسشهای عمیقی دربارهی کارکرد اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک این مجازات در جمهوری اسلامی ایجاد کرده است. این نوشتار میکوشد تا اعدام را، نه صرفاً بهعنوان ابزار مجازات کیفری، بلکه بهمثابه یک سازوکار تولید و اعمال قدرت تحلیل کند………/
***
این نوشتار، با تکیه بر نظریههای «میشل فوکو» دربارهی قدرت حاکمانه و زیستقدرت و مفهوم خشونت نمادین در اندیشهی «پیر بوردیو»، نشان میدهد که چگونه نهادهای قضایی و رسانهای جمهوری اسلامی، اعدام را در چارچوب مشروعیتسازی دینی-قانونی بازتولید میکنند. این تحلیل با ارجاع به دادهها و گزارشهای نهادهای حقوق بشری، تصویری مستند و انتقادی از پیوند میان خشونت ساختاری، نظم سیاسی و حذف اجتماعی ارائه میدهد.
اعدام در جمهوری اسلامی، برخلاف تصور رایج، تنها واکنشی قضایی به جرمهای سنگین نیست، بلکه بهشکلی روزافزون به ابزاری برای نمایش قدرت، سرکوب نافرمانی و بازتولید نظم سیاسی بدل شده است. در سال ۲۰۲۴، طبق گزارش نهاد عفو بینالملل، بیش از ۹۷۲ نفر در ایران اعدام شدهاند؛ آماری که این کشور را –بهویژه نسبت به جمعیت– در صدر فهرست جهانی قرار میدهد. اعدامهایی که پس از اعتراضات گستردهی مردمی رخ دادند، نشانگر استفادهی آشکار حکومت از خشونت قضایی برای بازدارندگی اجتماعی و ایجاد رعب عمومی هستند. این اعدامها اغلب در روندهایی به اجرا درآمدهاند که فاقد حداقل استانداردهای دادرسی عادلانه بودهاند؛ روندهایی چون اعترافات اجباری، دادگاههای بسته و غیرعلنی، نبود وکیل انتخابی، و صدور احکام شتابزده.
میشل فوکو در کتاب «مراقبت و تنبیه»، تحول اشکال مجازات را از شکنجهی نمایشی به کنترل زیستی انسانها دنبال میکند. بهزعم او، در مجازاتهایی مانند اعدام، قدرت حاکمه با نمایش آشکارِ سلب زندگی، اقتدار خود را بر بدنها اعمال میکند. بهاینترتیب، اعدام نه صرفاً ابزاری برای از بین بردن فرد، بلکه ابزاری برای مدیریت ترس در جامعه بهکار میرود. در بستر سیاسی-اجتماعی ایران، اعدامها را میتوان بهمثابه ابزاری برای نمایش قدرت حاکم تحلیل کرد؛ ابزاری که در بزنگاههای بحرانی – نظیر اعتراضات مردمی، بحرانهای اقتصادی یا تزلزل مشروعیت – بهکار گرفته میشود تا نوعی نظم نمایشی بازتولید گردد؛ نظمی که در آن، بدنهای نافرمان از بدنهای مطیع تفکیک و در نهایت حذف میشوند. سلب حق حیات به کنشی «قدرتمند» بدل میشود؛ کنشی که قرار است از طریق رعب و سکوت، کنترل اجتماعی را بازتولید کند.
پیر بوردیو، مفهوم خشونت نمادین را برای تحلیل آن دسته از خشونتهایی بهکار میبرد که بهواسطهی سازوکارهای فرهنگی، حقوقی یا مذهبی، بهصورت «قانونی» یا «طبیعی» جلوه میکنند. در ایران، بسیاری از احکام اعدام توسط نهادهای رسمی نه بهعنوان اعمال خشونت، بلکه بهعنوان اجراییشدن عدالت الهی، احکام شرعی یا پاسخ به نیازهای اجتماعی معرفی میشوند. این روند، خشونت دولتی را از طریق مفاهیم شرعی چون قصاص، تعزیر و حدود بازتولید میکند. تکرار مستمر این مفاهیم در رسانههای رسمی، نهادهای قضایی و خطبههای حکومتی، اعدام را به بخشی از زبان عمومی «عدالت» تبدیل کرده است. این خشونت، با حمایت نمادین نهاد دینی، خود را از تیررس نقد و اعتراض بیرون میکشد.
سازوکار حذف در جمهوری اسلامی، تنها به اعدام فیزیکی محدود نمیشود. گروههایی چون بهاییان، درویشان، زندانیان سیاسی، فعالان زن و اقلیتهای قومی، حتی در صورتی که اعدام نشوند، از «حق حیات اجتماعی» محروم میگردند. این حذف نمادین، در قالب تبعید، ممنوعیت اشتغال، حذف از رسانهها و طرد اجتماعی اعمال میشود. در اینجا میتوان از تعبیر «نفس کشیدن بدون حضور» استفاده کرد: یک زندگی بیصدا، بینقش و بیحق. به این ترتیب، حذف با نظریهی «زیستقدرت» فوکو پیوند میخورد: سیستمی که نهتنها از طریق مرگ، بلکه با کنترل کیفیت زندگی و مشارکت اجتماعی شهروندان، قدرت خود را اعمال میکند.
یکی از مسائل محوری در تحلیل اعدام در ایران، پیوند آن با خوانش خاص جمهوری اسلامی از دین است. در حالیکه آموزههای اسلامی در بسیاری موارد بر رحمت، عدالت و کرامت انسانی تاکید دارند، ساختار فقه حکومتی، با بهرهگیری گزینشی از مفاهیمی چون حدود و قصاص، چهرهای خشن از دین به نمایش میگذارد. در اینجا با پرسشهایی بنیادین روبهرو هستیم: آیا میتوان خوانشی از دین (اسلام) ارائه داد که با اصول حقوق بشر و کرامت انسانی همراستا باشد؟ آیا خشونت قضایی در جمهوری اسلامی، صرفاً نتیجهی نیازهای سیاسی است که با توجیهات دینی پوشانده شده، یا ریشه در ساختار تفسیری فقهی دارد؟
در نتیجه، اعدام در ایرانِ امروز را نمیتوان صرفاً یک رویداد قضایی ساده و مستقل تلقی کرد؛ این احکام، بخشی از یک ساختار پیچیدهی قدرت، سرکوب و حذف اجتماعیاند که به ابزاری برای نمایش اقتدار، مشروعیتبخشی به خشونت، و اعمال کنترل نمادین بر جامعه تبدیل شدهاند. باتوجه به تاثیر بحرانهای سیاسی و اقتصادی، و همچنین استفادهی ابزاری از مفاهیم دینی، میتوان گفت اعدام در جمهوری اسلامی، بیش از آنکه پاسخی به جرم باشد، ابزاری برای تضمین بقای قدرت حکومتی است. شاید بتوان بهطور خلاصه گفت: «بیماریای که سیاست را فلج و گرفتار کرده، فقدان محبت و خیرخواهی است.»
رها ثابت سروستانی
ماهنامه خط صلح
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴